شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۰

یک نگاه آشنا...

نگاه زیبایی که دغدغه اچمی بودنش تصویر مانایی از گوشه و کنار اچمستان را رقم زده است ..از کوخرد کهن است اما عکس هایش به بستک و کوخرد خلاصه نمی شود...جای پای هرم و کاریان و خنج و مالچه و زروان و کلات و خمیر و بستک و کوخرد و......
به یک اندازه در عکسهایش دیدنی است...اچمی می بیند جهانی می نگرد....
(محمد بارکار متولد 1352کوخرد بستک،دانش آموخته دانشگاه شهید بهشتی تهران.فوق لیسانس حقوق و شاغل در بندرعباس است....)






 












چهارشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۰

نگاهی به زندگی نامه شاعر بزرگ سیدکامل کاملی


در سال 1281 در بندر لنگه متولد شد.اجدادش از سادات کال  بودند و نسبش به محمد مصطفی(ص) می‌رسید به همین جهت او را سید کامل نام نهادند.

از کودکی قرآن را آموخت و از جوانی به تحصیل علم پرداخت. باتفاق پدر که کسب تجارت داشت راهی هندوستان شد و بیست سال از جوانیش را در آنجا گذراند و در همان دیار در دانشکده کشاورزی به تحصیل پرداخت و همزمان با روزنامه حبل المتین هم همکاری می نمود. سپس به میهن خود بازگشت.

بعد از بازگشت به ایران به اتفاق برادرش سید محمد کاملی در قریه شناس از توابع بندر لنگه به کشاورزی پرداخت. به شهر لنگه دلبستگی خاصی داشت زیرا هم زادگاهش بود و هم بازیگاه دوران کودکی‌اش.

در سال 1310 به خدمت شهربانی بندرعباس در آمد سپس رهسپار آموزشگاه افسری شهربانی شد و توانست با رتبه اول از آموزشگاه فارغ التحصیل گردد.

بعد از پایان دوره آموزشگاه در سال 1317 به ریاست شهربانی بندرعباس منصوب شد و سالها در این لباس خدمت نمود و اوضاع شهربانی را سروسامان داد.

30 سال در اکثر شهرهای ایران با جدیت و علاقه انجام وظیفه نمود و در این مدت با سختی های زیادی روبرو شد ولی با شجاعت و شهامت آنها را پشت سر گذاشت.

او و همسرش در تمام مراحل زندگی یار و یاور هم بودند و تا آخرین لحظه زندگی عشق پاک و صادقانه به یکدیگر داشتند و به اتفاق فرزندان را و دو خواهری که یادگار پدرش بودند به نحو احسن پرورش داده و بزرگ نموده و به ثمر رساندند.

در اواخر خدمت به بندرعباس شهر مورد علاقه‌اش کشیده شد و در سال 1341 با درجه سرهنگ تمام بازنشسته گردید. در دوران بازنشستگی به نوشتن مقالات و سرودن اشعار می‌پرداخت و اشعار اجتماعی و انتقادی خود را در روزنامه محلی به چاپ می رساند.

به زبان انگلیسی و اردو و عربی تسلط کامل داشت و عاشق زبان پدرش زبان دری(اچمی) بود بطوریکه گاه و بیگاه اشعاری به همین زبان میسرود که این سروده ها جمع آوری شده و در  کتاب اشعار او به چاپ رسیده است.

اُمگـُت مَچُ تو بی خبر و بیخبر چـِدِش            ناکرده(بای بای) وَلـُو مختصر چـِدِش
روزی اگر به شهر شـما پام نَــه تـَگـُم           اخلاقاً اُتزِتَه به مُوُ، خُت ضَرر چـِدِش
باشَه مُو شِکوه ازتو و خُلقُت بُگـُم بخَلق       هرچند بِه شکایت مُو بی ضرر،چـِدُش

در تاریخ 11 خرداد 1352 جهت معالجه بیماری خود که ناراحتی قلبی و تنگی نفس بود به تهران سفر کرد ولی اجل مهلتش نداد و در شانزدهم خرداد ماه همان سال در جمع همسر و خواهر و فرزندان بدرود حیات گفت.

جسدش در شهر مورد علاقه اش بندرعباس به خاک سپرده شد و روی سنگ قبرش شعری که قبل از مرگش سروده بود حک گردید.

از عشق تو سرگـشـته ایــام شـدم         با خوب و بد زمانه همگام شدم
هفتاد و یکی ز عمر پیمودم و سر         بر خــاک لـحد نهاده آرام شـدم

........

عباس انجم روز در پیشگفتار مجموعه اشعار محلی کامل مینویسد:

طلوع آثار کوکب فرهنگ و ادبیات جنوب سید کامل کاملی(رحمه الله) بی گمان کمتر کسی است که با نام ایشان آشنایی نداشته باشد. این آشنایی منحصر به استان ساحلی منطقه گسترده لارستان(اچمستان) نیست بلکه شادروان معروف به سرهنگ کاملی در سطح میهن عزیزمان شهرت دارد. کامل کاملی یعنی یک انسان کامل.

آن مرحوم علاوه بر شخصیت فرهنگی که داشت یک شخصیت علمی نیز وی را همراهی می کرد. علاوه بر اینها وی از تبار رسول اکرم است که باید به او عشق ورزید.

سعدی اگر عاشـقی کنی و جوانی       عشق محمد بس است و آل محمد 

شخصیت ادبی و فرهنگی این زنده یاد در تمام سطور اشعارش تجلی می کند و بینش وی را در این مورد کمتر کسی است که بزمان معاصرش همراه داشته باشد. زیرا در خطه لارستان (اچمستان)شعرای ارجمندی داریم اما آنچه کامل داشت تنها بود.

در سالهای بین 1350 و 1352 خورشیدی که در بندرعباس بودم برنامه مستقلی در تلوزیون ملی ایران بنام(فرهنگ و ادب جنوب) داشتم تماس مستمر آن شادروان با اینجانب آغاز شد. هرچند که سالیان دراز من و دیگران در سطوح مختلف از کمک ها و راهنمایی های انسان ایشان برخوردار بودیم.


وی شمعی بود که مجلس بزرگ استان هرمزگان را روشنی و نور می داد. او معلمی بود که شاگردان نیازمند را راهنمایی میکرد و به دیگران درس انسانیت و انسان دوستی می آموخت.

کاملی شاعری بزرگ ،سخندانی استاد و سخنگویی بی نیاز از تعریف و تمجید است. گفته های فولکوری آن شادروان خود یک فرهنگ معنوی بود که اگر به دیده اعتبار در آن بحث و موشکافی شود خلق یک دفتر بزرگ فرهنگ فولکوری را می توان شناخت.

دراچمستان شعرایی در زمینه زبان دری پارسی زیادند ولی به گفته شهریار ملک سخن ایران که میگوید: (همه گفتند ولی سعدی دگر است) باید گفت همه گویند ولی گفته کامل دگر است بخوبی بیاد دارم که قطعاتی چند از غزلیات فارسی خود را به من مرحمت کرده بود به ایشان گفتم چون در ضمینه فرهنگ و ادب دری کار می کند بهتر است گفتار خود را در زمینه فولکور و ادب دری آغاز فرماید که اتفاقاً پیشنهاد مرا پذیرفت و فعالیت خود را در این زمینه آغاز کرد و استادی خود را نشان داد به گونه ای که از همه شعرای جنوب برتری خود را به ثبوت رسانید و همه ما را تحت تاثیر طبع نقاد و بخشندگی خود قرار داد.

شعریکه به زبان خودش( اچمی) تحت عنوان مادر سروده چنان گرم و سوزنده است که هرگاه خوانده ام به گریه افتاده ام و نیز قصیده ای به نام (یادی از زمان خدمت)که در خصوص بی وفایی مردم معاصرش سروده و از هم زمانش شکوه و شکایت نموده چنان بلیغ و رسا است که هر خواننده ای را تحت تاثیر قرار می دهد.

روزگــاری کــه روزگــارُم هـُــد            شهربانی هُـــد و مُـــو کــارُم هـــُد
همه خــلـق از غـــریب و خودی           خـوی اخــلاص و ســازگــارُم هُــد
تــا بـــدم بـرکنـــار و بازنشست           خـصـم جــونـُم بُو هر کـه یارُم هــُد
هــیـچ مهر و وفا به جـا شَـنـَوُو           مِـــه کـــسانیـکه انـتـظــــارُم هُـــد


به هر حال هر چه زمان بیشتر میگذرد و ابهام و پوشیدگی زندگانی روشن تر میشود اشعار کامل را در روشنایی ها می توان شناخت که در آیینه فرهنگ و ادب دری تجلی دارد.

مردم بنادر و جزایر کشور که از نظر اخلاقی و انسانی در میهن عزیزمان نمونه هستند به اهل فضل و دانش کمتر توجه دارند و شعر او سخنگویان بزرگ ایران نیز چون فردوسی،نظامی، حافظ و مولوی و عطار و دیگران(رحمه الله).

از بیوفایی مردم نالیده اند.
مانند سعدی میگوید:

یــا وفــا خــود نبــود در عـــالم           یــا کــسی انــدر این زمانــه نکــرد

همچنین نویسنده این سطور نیز چنین می نالد و میگوید که:

اِرُز عـهــدُ ،  سَــبا قَــول ، وَفا کـَـی          وَفـَاهَ ، چُن سـَبَا ، کِش دِی سـَبا کـَی؟
وَفـَاکِش کِه؟ وَدُنیا(خواجه)گـُش کُ؟         سَبَا هـَـ چُن وَفا، کِـشـَن دِی؟ وَفا کـَی ِ


به هر حال آن شادروان چون ژاله سحری پاک زیست و پاک از جهان برفت عاری از گرد و غبار زندگی دنیوی و در این جا بهتر میدانیم که قضاوت همراه با روشن بینی و عدم تعصب بعهده مردم باشد.





با نگاهی به کتاب:مجموعه اشعار محلی کامل(سرهنگ سید کامل کاملی)" گردآورنده عصمت کاملی...چاپ بندرعباس 1378.

شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۹۰

تحولی در موسیقی اچمی....

تحولی بسیار بزرگ در شعر و موسیقی اچمی ، دکتر خنجی با کارهایش سبکی نو و روحی دوباره به دل و جان اچمیان بخشید، پَلُک کار بسیار زیبایی به سبک شلوا یا شروه در مایه ی دشتی.... ...
10 Golestan - Vargaar - Palok - دکتر خنجی - ورگار - پلک by ehsanaskari2


پلک   

توکه دست فتیلۀ اوریشوم
بده واخونه که انگار شوم
دوتا دست حمایل که مگرد
دگه چرخ فلک انده یگردی
بوری بست جهوو چون تو خوشگل
ولی هستا نبست رهزن دل
گپت مرمر سفید اصفهان
لبت لعل همۀ سرخن جهان
لبت خالی شزر وایی ددایه
که از هر چی جهویه تو سوایه
چش مست ستارۀ هر دو عالم
بگه کش لاسه تمو شسش بنازم
تو که برمت چون ماه کمون
همه جا شایعۀ رنگین کمون
زمت خار مغیلی هد مپا چو
چون شمشیر تیزی هد مجا چو
 زمت واه که جگر شاخون کرده
همۀ خرس چشم شا جوم کرده
 تو که برمت چون ماه کمون
همه جا شایعۀ رنگین کمون
شمد واسه ا لی ان بشک نازت
ته فاش آبه ان موی همچورازت
پلک وازآمکه بی من گنایم
ته پت موت موامن رضایم
چه نازو چه بریک ان دماغت
چون بلبل که شس تک باغت
توکه دست فتیلۀ اوریشوم
بده واخونه که انگار شوم
دوتا دست حمایل که مگرد
دگه چرخ فلک انده یگردی

شعر:  مجذوب خنجی

سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۰

و گاه...


از پچ پچ خیِزِآو

تا بُلندِنِ ماه

دلـُم لو وَتـُو

چَشُت لو وَراه......

az pech peche khiz-e- aow

ta bolandene mah

delom loo vato

.chashot loo varah

شنبه، دی ۲۴، ۱۳۹۰

طبیعت در زبان اچمی

جهان / دنیا / dinya
خشکی:اُشکی oshki /هُشکی hoshki
آسمان:آسمونasmoon / آسمو aasmoo
آفتاب:اَفتاوaftau/ تاوtau
اشعه آفتاب:تیغ اَفتاو/ tighe afrou
زمین:زِمِنzemen / زِمی zemi
ابر:اَورaowr
باران:بَرونbaron /بَرو barou
برف:بَفرbafr
تگرگ:تغرگ tekharg
خاک:بَل bal
گِل:شَل shal
ریگ:ریخ riikh
شن:لَمر lomr
صحرا:بیابون biaboon
کویر:لَمبیرlombir
کوه:کی kii/کوko / کـُـه koh
دره:دروا darva
غار:اِشکـَت eshkat
دریا:دِریا derya
رودخانه:ریخونه reekhoona
دماغه:پیزه piiza
آبشار:پَرتُنگَ آو partonga o'ou
شمال:سرحدsarhad/گاهgaah / گــَهدِم gahdem
جنوب:دِریا derya
شرق:لُز loz
غرب:کِبله kebla

پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۹۰

پوستی که آواز زندگی در اوست....

 خیگ  kheeg
سرزمین اچم سرزمین رازها و عجایب نیست..سرزمین مردمی است که با اندیشه و توان و هنر خود از آن چه در اختیارشان بوده بهترین بهره ها را برای زندگی می برده اند با هم نگاهی می اندازیم به (نارپست)به عنوان یکی از دستاوردهای این اقلیم:

در گذشته برای صیقل دادن و ضد عفونی کردن و استقامت پوستی که برای مَشک یا خیگ استفاده می شده از پوست انار که آن را در آفتاب خشک میکردند سپس آنرا کوبیده با نمک مخلوط که حالت اسیدی، شیمیایی داشته و بمدت دو روز روی پوست قرار میدادند بهره می بردند، که در زبان محلی آنرا نارپـِست مینامند...پوست پس از ورز دادن با نارپست پس از دو روز برای مشک یا خیگ(مشکی برای لبنیات و آماده کردن آن) آماده می شده است.. البته شایان ذکر است که برای زدودن موها و ضایعات پوست قبل از خواباندن در نار پست آن را در مخلوط آرد و بلغور گندم بمدت چند روزخیس می داده اند پس از آن نارپست میمالیدند، بعد از آماده شدن پوست آن را کاملا دوخته به غیر از قسمت گردن که برای پر کردن یا خالی کردن مایعات استفاده میشده است.

مَشک نقش بسزایی در زندگی روستایی و عشایری داشته و برای آب شرب انسانها استفاده میشده است..چه بسا قافله هایی که گرفتار راهزنان می شدند مشکهایشان توسط آنها مورد حمله قرار میگرفته پاره می شده،و شاه رگ حیاتشان را از دست می دادند. روزگارانی پر فراز و نشیبی پای خیگ برای زنان روستا و عشایر سپری شد ه چه خاطره هایی که با آنان جان گرفته و چه شعرهایی که سروده شده است...از دوری دلبرو حمله ی شمالی ها و فغان سال دردی و سال های قحطی تا لالایی های شبانه..

ضرباهنگ شیر و دوغ در خیگ و نای نای آب برکه در مشک صفای روزگارانی است که حسرت از دست رفته اش ملولمان می کند...

الان می بینیم از آن صفای به یاد مانده است که ما هنوزبوی آب مشک را می شناسیم و از جرعه جرعه سر کشیدنش لذت می بریم

- مشک پوسته سیاهی بر دوش بانوان اچمی برای آوردن آب از برکه های سیراب یا تشنه ی به ته رسیده....
- و خیگ نای نای بی قراری های شیر برای دل سپردن به ماست و دوغ و نِمِشک و برای سفره ی بی ریا و ساده خانه.

ناگفته نماند که: همین پوست است که با نی انبان(نی هنبان،نی انبون) شدن خود را به هنرمندی نوازنده و نغمه خوان می سپارد تا در جمع شادی ها و در پیچ و تاب دستمالهای رنگی هنر دست و دل را نشان دهد.....


نی انبان(نی هنبان،نی انبون)

مشک mashk

*عکس خیگ از رامی رفیعی