پنجشنبه، دی ۰۸، ۱۳۹۰

پوششها در برخی ازگویشهای زبان اچمی

اُرنی / orni / روسری بلند
چیت / cheet/ چادر
شَمَد/shamad/ چادر سیاه
جمخو کیتا / jmkhoo kita / قمیص
جُمَ/ joma/ قمیص
جیراو / jeerau / جوراب
جُرُو/jorou/ جوراب
دِلاغ / delakh / جوراب
چَدُر/chador/ چادر سیاه
چدُرِ دستکی / chador dastoki / چادر دسته دار
چَدی / chadi/ زیر شلواری
دَگلَه / dalgah/ پالتو
سِدِری / sederi/ جلیقه
کـَبا/ kabaa /جلیقه زنانه و قبای مردانه!!
نِمتا / nemta/ شلوار راحتی
گنجه فراخ / ganja ferakh/ زیرپیرهنی مردانه
لنگیته / longeeta/ لنگی که عربها به کار می برند
ماشی / mashi/ عبای مردانه
ملافه / malafa/ روسری سیاه زنانه
جُببه / jobba/ سرداری جامه بلند
لنگ دبانی /long dobbani/ عمامه
کیوُن / kioon/ جای بند و کش شلوار
کیبو / kiboo  جای بند و کش شلوار
کِسو/ keso/ جیب
کِسَه / kesa /جیب
گریبُن / goribon/ یقه
دِمی / demi/ بند شلوار
دووم / doom / بند شلوار
سیک / siik/ میانه دو تای شلوار
گـَه /gah /میانه دو شلوار یا خشتک
چارکَد/ charkad/ روسری تزیین شده با زری
مکنا / makna/ روسری
کایَی / kayaee/ مقنعه
کـُلِتـَه یا کـُلـُوتَه / koletaa ya koloota / مقنعه‌ای که برای نوزادان استفاده میشود
کـَوَی /kavaee/ زیر انداز نوزاد
نمتا پیکی/ nemta piiki/ شلوار پاچه تنگ
کوش / kaosh/ کفش
نَلِن / Nalen/ دمپایی
پَفزار/ pafzar/ هر نوع کفش و دمپایی
کبکاب / kabkab/ کفش چوبی (که در حمام می پوشیدند)
کوش صخری/kaosh sakhri/ کفشی که دست ساز نبود(کفش صنعتی!!!)
اوروسی/ orossi/ کفش زری دوزی شده

پنجشنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۰

کریشک

آویزهای زیبای پارچه ای که جیبی برای در خود نگه داشتن گیاهان خوشبوی خاطراتمان دارد هنوز هم ما را به خود می کشاند...زری ها و رنگ و وارنگی های آویزهای ختنه سوران بر گردن پسر بچه های شاد که در پی جمع کردن مبارکی هستند ....کیسه کوچک مادربزرگ برای این که بویی به چشمش نخورد و تراخم آب چشمش را دوچندان نکند...
این بوی کریشکی است که در خاطرات ما پیچیده است..بوی زندگی و بوی سلامت..و بوی بودن....حتا شعله های کوچک سر کشیده اش بر کناره اسپندی که دود می کنند...
بیشتر بشناسیمش ...
به فارسی در بعضی مناطق «مریمی» و«مریم گلی» در کتب طب سنتی و به عربی «مریمیه» و «شالبیه» و «مریمیه صغیره» نام برده می شود. به فرانسویSauge و به انگلیسی Common sage گفته می شود.گیاهی است از خانوادهنعناLabiatae،نام علمی Salvia officinalis L. ومترادف آن Salvia argentea Hort.می باشد. 

● مشخصات مریم گلی گیاهی است علفی چند ساله چهار گوش کرکدار ،بلندی گیاه زیاد نیست و در حدود نیم متر می باشد .متقابل پوشیده از کرک به رنگ سبز مایل به سفید .برگهای پایین ساقه دراز ،بیضی ،به طول ۵-۴ سانتی و نوک تیزپ،کناره برگها دارای دندانه منظم بادمبرگ ولی برگهای واقع در قسمت بالای ساقه بدون دمبرگ و کوچک است.
گلها به رنگ آبی کمرنگ یا ارغوانی معمولا در تابستان سال دوم ظاهر میشود.گونه دیگری از این گیاه که از نظر طبی چندان مورد توجه نیست دارایگلهای قرمز زیبایی است که به نام سلوی در گل کار کاشته می شود،نام علمیآنSalvia ambigua می باشد.
مریم گلی وحشی در اراضی خشک و سنگلاخ مناطق مختلفه آسیا و شمال آفریقا می روید،در ایران نیز این گیاه در آذربایجان شرقی و بعضی مناطق دیگر ایران در باغچه ها کاشته می شود.
تکثیر مریم گلی اگر چه با بذر ممکن است ممکن است ولی در باغبان معمولا ازطریق قلمه ازدیاد می شود.این گیاه در شرایط مختلفه وسیعی می روید ولی بهتر ین رشد آن در خاکهای رسی غنی زهکش دار می باشد و اراضی رو به آفتاب را ترجیح می دهد.برای تولید تجارتی فاصله بین خطوط کاشت را معمولا یک متر و فاصله بوته ها در روی خطوط را در حدود ۴۰ سانتی متر می گیرند.محصول سال اول البته کم است ولی در سال دوم و در سالهای بعد حدود یک تن برگ خشک از هر هکتار برداشت می شود.بدیهی این مقدار برگ ،محصول چند چین می باشد.
بهترین زمان برداشت از نظر بیشترین مقدار اسانس در برگ در آغازظهور گلها میباشد.معمولا در حدود ۲۰ سانتی متر از قسمت فوقانی ساقه های گیاه با برگهای ان چیده می شود و پس از چیدن گل در مدت ۸-۷ روز در سایه و در جریان هوا پهن میکنند که خشک شود تا ضمن اینکه حداکثر اسانس در برگ می ماند رنگ سبز خاکستری برگ نیز به این ترتیب حفظ شود .پس از اینکه ساقه ها خشک شد برگها را از ساقه ها جدا کرده و در ظرفهای کاملا سربسته ای حفظ می نمایند.معمولا ۴ سال یکبار چون گیاه خشبی می شود ،مزرعه باید تجدید و نو شود. 

● ترکیبات شیمیایی از نظر ترکیبات شیمیایی برگهای مریم گلی دارای اسانس روغنی فرار و ساپونین و یک ماده تلخ به نام پیکرو سالوین با خاصیت متوقف کردن رشد باکتری و همچنین اسید های آلی میباشد.از تقطیر برگهای خشک مریم گلی ۵/۲-۵/۱درصد اسانس گرفته می شود که رنگ آن زرد کمرنگ است و درالکل ۸۰ درجه حل می شود .و اسانس مریم گلی عنبری است و از نظر مقدار کافور خیلی غنی است. اگر گیاه در هوای آزاد خشک شود و برای خشک کردن آن از حرارت آتش استفاده نشود،مقدار اسانس آن بیشتر خواهد بود و همچنین مقدار اسانس و مقدار ماده سینئول اسانس در دوران ظهور شکوفه ها و باز شدن گل بیشترین است. مقدار سینئول که در اسانس وجود دارد در اسانس شاخه هایی که تازه حک شده اند در حدود ۲۵ درصد می باشد.
از گیاه دیترپن و پیکروسالوین نیز گرفته می شود.[S.G.I.M.P] 

● خواص و کاربرد مریم گلی از روزگاران کهن در مجموعه گیاهان طبی یونان ها و رومی ها موردشناخت و توجه خاص بوده است و ابتدا به عنوان داروی موثر برای معالجه عوارض نیش حشرات به عنوان ضد سم و همچنین داروی تونیک و مقوی برای تقویت روح و بدن و افزایش طول عمر به کار می رفته است.آثار شفابخش این گیاه در معالجه بیماریها در کتابها و نوشته های طبیعی دانها و حکمای طب سنتی روزگاران کهن نظیر تئوفر است ،(فیلسوف یونانیBc(۲۸۷-۳۷۲)و دیور سکوریدس ،طبیب یونانی (قرن اول پس از میلاد )و پلی نی ، طبیعی دان رومی (اوایل قرن اول میلاد مسیح) به تفضیل آمده است.در دوران قروون وسی حکمای طب سنتی اروپا از مریم گلی ضمن خواص متعددی که برای آن قایل بودند برای معالجه یبوست ، وبا ، سرما خوردگی و انواع تبها و اختلالات کبدی و صرع می و فلج استفاده می کرده اندو این گیاه را مقوی و مولد خون تازه و صالح می دانستند و برای تقویت عضلات و آرام کردن اعصاب تجویز می شده است.
از قرن نهم این گیاه به اروپا را یافت و بسرعت توسعه یافت و پس از آن به چین وارد شد و در چین برای معطر کردن انواع مشروبات مورد استفاده قرار میگرفت و مصرف آن به قدری زیاد شد که در قرن هفدهم چینی ها در مقابل گرفتن هر یک کیلو از برگهای خشک مریم گلی خشک مریم گلی اروپایی حاضر بودند۴-۳ کیلو گرم چای چینی بدهند. در قرن شانزدهم در انگلیس قبل از اینکه چای به عنوان عمومی گرم معمول شود از برگهای مریم گلی دم کرده و می خورند.پس از آن در ۳۰۰-۲۰۰ سال اخیر این گیاه به آمریکا وارد شد و به عنوان ادویه عالی مورد توجه داروخانه دارها قرار گرفت.در حال حاضر اسانس مریم گلی برای معطر کردن و خوشبو کردن گوشتهای کنسرو و انواع سوسیس و گوشت و گوشت مرغ ودر عظر سازی به عنوان اسانس پایه برای مخلوط کردن سایر اسانسها برای تهیه عطر و آب توالت مردان به کار می رود.
برگ خشک مریم گلی معطر و طعم آن تند و کمی تلخ است.حکمای طب سنتی ایرانی معتقدند که تونیک و مقوی و قابض است واز خیسانده آن در استعمال خارجی برای التیام زخمها و خراشهای پوست و برای بند آوردن شیر پستان در موقع از شیر گرفتن بچه استفاده می شود.در هندوستان و چین از جوشانده برگهای آن به صورت غرغره برای شست و شو وضد عفونی کردن دهان و التیام زخمهای دهان و ناراحتی های حلق استفاده می شود.از دم کرده برگ و سرشاخه های مریم گلی برا ی قطع جریان و سیلان شیر که پس از شیر دادن طفل در مادران باقی می ماند و گاه منجر به تب می شود نیز استفاده می شود.البته از نعناهم در مواردی نظیر این مورد استفاده می شود ،مریم گلی خواص دیگر تقویتی نیز دارد.


درمان سردرد ،ضعف اعصاب و خستگی – مقدار پانزده تا بیست گرم از گلهای مریم گلی را در یک لیتر آب جوش ده دقیقه بریزید بماند و دم بکشد بعد صاف کنید با عسل شیرین سازید ، روزی سه بار هر بار هر بار یک فنجان بعد از غذا مصرف کنید.

درمان درد گلو با مریم گلی- پنجاه گرم از برگ و ساقه‌های خشک یا تازه مریم‌گلی را در یک لیتر آب بمدت یکربع بجوشناید ده دقیقه کنار بگذارید صاف کنید و هر پنج یا شش بار با آن غرغره کنید.

درمان برفک و خونریزی لثه- برای درمان آن روزی پنج الی شش بار با جوشانده مریم‌گلی (طبق تجویز بالا)دهان را با آن بشوئید و مزه مزه کنید.

درمان اسهال با مریم گلی – پانزده تا بیست گرم برگ یا ساقه های گلدار مریم گلی را که تازه یا خشک باشد در یک لیتر آب جوش بریزید و ده دقیقه دم کنید سپس صاف و شیرین سازید و پس از غذا یک فنجان (در روز سه فنجان) از آن بنوشید اسهال بزودی برطرف خواهد شد.

درمان عرق شبانه - کسانی که دچار این عارضه هستند بدستور بالا عمل کنند.

درمان اختلالات یائسگی – خانمهائی که پا بسن میگذارند و بدوران یائسگی میرسند خودبخود دچار بعضی ناراحتیها میگردند نوشیدن هربار یک فنجان پس از هر وعده غذا این عرق کردن و برافروختگی و ناراحتیها را برطرف میسازد(بشرح بالا).

درمان قاعدگی های دردناک خانمها – خانمهائی که دچار قاعدگی های دردناک هستند اگر یک هفته قبل از قاعدگی شروع به نوشیدن شربت مریم گلی پس از هر وعده غذا یک فنجان کنند دچار ناراحتی نخواهند شد.

قاعده آور - در فرانسه از دم کرده ۳۰-۱۵ گرم مریم گلی در یک لیتر آب جوش و یک فنجان در هنگام خواب می خورند.

درمان رماتیسم – یکصد گرم از برگ و ساقه های گلدار مریم گلی خشک یا تازه را در میان دو لیتر آب ده دقیقه بجوشانید صاف کنید و این جوشانده را در داخل وان حمام بریزید در آن بخوابید و نقاط دردناک را شروع به ماساژ کنید ، دردها برطرف خواهد شد.

درمان سوختگی - بهنگام سوختگی چند برگ مریم گلی را بکوبید روی محل سوختگی قرار دهید.

درمان زنبورزدگی – بهنگام گزیدگی حشرات چند برگ مریم گلی را بکوبید روی محل گزیدگی قرار دهید.

سنگینی گوش و اختلالات نزله و سرما خوردگی و ورمهای حلق ناشی از سرما خوردگی - برگ خشک مریم گلی را گرفته خرد کرده مثل توتون در چپق بریزندو دود کنند و پس از کشیدن دهان و بینی را ببندند ،نفس را بشدت از ریه خارج کنند و چندین دفعه در عرض روز این عمل را تکرار کنند.

تقویت مو - برگهای مریم گلی را در الکل (۵ برابر وزن برگ )مدت ۲ هفته خیس می کنند و پس از آن مایع حاصل را به نسبت مساوی بامشروب الکلیRhum مخلوط می کنندو با این مخلوط در موقع استحمام پوست سر را خوب مالش می دهند.

زخمهای ساق - برای التیام زخمهای ساق می شود به این ترتیب که مریم گلی با عسل جوشانیده و پارچه ای را در این دم کرده وارد و آلوده کرده و ری زخم می اندازند در التیام زخم تسریع می نماید.دم کرده ساده آن هم برای این نوع کمپرسها مفید است.

سرانجام از مریم گلی به عنوان مدر و کمک به هضم غذاضد تشنج و کم کردن مقدار قند خون و قاعده آور استفاده می شود.مصرف جوشانده آن ۱۰ گرم برگ گیاه در ۱۰۰ گرم سرکه مقدار قند خون را به سرعت کاهش می دهد.

*عوارض مریم گلی-صالحی سورمقی اضافه می‌کند: بر اثر مصرف مقدار زیاد مریم‌گلی در مدت طولانی موجب افزایش ضربان قلب، گرگرفتگی، خشکی دهان، تشنج و سرگیجه می‌شود.

دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۰

عبدالرحمن فرامرزی

استاد «عبدالرحمن فرامرزي»، روزنامه نگار نامي، نويسنده چيره دست و صاحب سبك، دلير ميدان قلم و قهرمان دوران آشفتگي ايران، سياستمدار راستگو، دانشمند و مبارز بزرگوار، به حقيقت چهره اي فراتر از مرز، مرد نقد و حقيقت، استاد و معلم دلسوز، نماينده مجلس و وكيل و مشاوري حقيقت جو و حقيقت گو، به راستي نمونه صادق تعهد، ايمان، شجاعت، رشادت و شهامت و بي شك، نابغه عرصه مطبوعات ايران مي باشد. «عبدالرحمن فرامرزي» كوچكترين فرزند «شيخ عبدالواحد فرامرزي»، در روز دوازدهم ربيع الاول 1315 (ﻫ.ق)، برابر با 1276(ﻫ.ش) در روستاي «گچويه» مركز بلوك فرامرزان ديده به جهان گشود.
«شيخ عبدالواحد»، روحاني مبارز، خردمند آگاه، هنرمند سخنور، مرد سياست و بزرگ خاندان فرامرزي، دانشمندي آگاه، آينده نگر و روشنفكر بود. وي در محيط جهل و ناداني آن زمان، با وجود ناامني در منطقه و هرج و مرج، در جايي كه اسب سواري و تيراندازي و جنگ و گريزهاي احمقانه بزرگترين هنر به شمار مي رفت و علم و دانش، ارزش و اهميتي نداشت، به تربيت فرزندانش همت گماشت.
استاد «عبدالرحمن فرامرزي»، تلاوت قرآن را با تجويد نزد پدر و الفبا را در سن كودكي آموخت. با شروع جنگ جهاني اول و هجوم انگليسيها به منطقه، «شيخ عبدالواحد»، فرزند پنج ساله خود، «عبدالرحمن» را همراه برادرش «احمد» كه چند سالي بزرگتر از او بود، براي تحصيل به بحرين فرستاد. «عبدالرحمن» تحصيلات مقدماتي خود را در بحرين به پايان رساند و از همان جا، مقاله نویسی را شروع كرد. در اين دوران به دليل ظلم و ستم انگليسيها نسبت به ايرانيان و ديگر اقداماتشان، «عبدالرحمن» همراه با مدير مدرسه «شيخ حافظ وهبه» كه بعدها سفير سعودي در انگليس شد، به همكاري با نشریات «استخر» و «عصرآزادی» شیراز پرداخت. وي همچنين براي نشریات «الاهرام» و «المقطم» مصر، به زبان عربی مقاله می فرستاد و به شدت به سياست ضدملي و ضداسلامي انگليس مي تاخت. از آنجا كه پيشنهاد عبدالرحمن و پدر و برادرش اين بود كه بحرين مال ايران است و همه ايرانيها و اعراب نيز آنها را دوست داشتند، انگليسيها طبق عادت قديمي خود درصدد تبعيد «عبدالرحمن» و برادرش «احمد» به «سري لانكا» يا «ميلبار» بر آمدند.
اين دو برادر با وجود فشار و تعقيب، شبانه از شهر به روستا و از آنجا با كشتي گچ كشي به سمت قطر فرار كردند و تحت حمايت «خليفه بن قاسم»، برادر شيخ قطر، با لباس مبدل خود را به بنادر حرمي جنوب ايران رساندند. پس از شش ماه اقامت در «چا كوتاه» و يك سال بيابانگردي، به بوشهر رفته و با احترام و محبت بوشهريها روبرو شدند. سپس به شيراز رفتند، اما در شيراز، وجود افراد بانفوذ محلي به انگليسيها قدرت مي داد؛ از اين رو به سمت تهران حركت كردند.
در تهران، «احمد» به استخدام «كتابخانه مجلس شوراي ملي» در آمد و «عبدالرحمن» با استخدام در وزارت آموزش و پرورش، مشغول تدريس زبان فارسي و ادبيات عرب در «دارالمعلمين» و «دار الفنون» شد. وي تنها دبير عربي آن دوره بود كه به فنون تازه و تعليم و تربيت جديد آشنايي داشت و حقوق او ساعتي پنج قران بود.
عبدالرحمن در اين دوران مقالاتي براي روزنامه هاي «اقدام»، « شفق سرخ» و « ستاره ايران» نوشت. در سال 1306، برادران فرامرزي اقدام به نشر مجله ادبي- اجتماعي «تقدم» كردند كه طي يك سال و نيم، يازده شماره از آن منتشر و سپس، تعطيل شد.


اما درباره چگونگی انتشار روزنامه کیهان:ارتشبد حسین فردوست در جلد اول كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی صفحات 131 و 132 و 133 درباره نحوه انتشار كیهان می نویسد:
تصور می كنم نیمه سال 1320 بود كه متوجه شدم مصباح زاده دورو بر من می پلكد و مرتب درخواست می كند كه با شما كار دارم و وقتی بدهید كه مفصل صحبت كنیم، با او صحبت كردم و گفت اگر بتوانید ترتیبی بدهید كه اعلحضرت را ملاقات كنم تا خیلی بهتر بتوانم مطلب را ادا كنم. به او گفتم كه لپ مطلب را بگو! گفت لپ مطلب این است كه اكنون روزنامه اطلاعات یكه تاز میدان است و این صحیح نیست. مسعودی تاجر است و كارش تجارت است نه روزنامه نگاری. هر كس بیشتر به او پول بدهد، به نفع او خبرسازی می كند. اطلاعات روزنامه نیست، بلگه آگهی تجاری است. در این شرایط جای روزنامه ای كه جنبه اجتماعی و سیاسی داشته باشد خالی است. من با تعدادی دوستان دانشگاهی ام (مصباح زاده گویا در آن زمان در دانشكده حقوق تدریس می كرد) كه حاضر نیستند در روزنامه اطلاعات بنویسند، می خواهیم روزنامه ای درست كنیم و احتیاج به كمك داریم و خواهش می كنیم مطلب را به عرض شخص شاه برسانید!
بالاخره با چاپ روزنامه كیهان موافقت شد. اما رقابت كیهان با اطلاعات به شكل عجیبی حتی در حد دشمنی بود.

نام كیهان از كجا پیدا شد؟ ...مرحوم استاد فرامرزی برای من نقل می كردند كه وقتی مساله انتخاب نام روزنامه مطرح بود فرزند ارشد استاد، مرحوم دكتر پرویز فرامرزی كه در آن موقع سن و سالی هم نداشت در حدود هفده سال، ناگهان گفت: بابا چرا نام افلاك و ستارگان و جهان را برای آن انتخاب نمی كنید؟ و در همان جا بود كه نام كیهان به مغزم خطور كرد و برای همین نام درخواست امتیاز شد... این نام گذاری چنان برای استاد شیرین بود كه بعدها امتیاز دو روزنامه به نام «بهرام» و «جهان» برای آن ها برگزید.
اساس انتشار كیهان را «حفظ وحدت ملی» و مقابله با خطرهایی بود كه در آن زمان كشور را مورد تهدید قرار می داد. این مساله دور از واقعیت نبود كه ایران در برابر خطر تجزیه قرار داشت. زیرا از هر سوی، افراد ‌خونین و گردنكشان با استفاده از قدرت نیروهای اشغالگر و نیز احزاب سیاسی طرفدار شرق و غرب، ‌چنین هوس های خامی در سر می پرورانیدند.
بر همین اساس بود كه كیهان با سر مقاله های كوبنده خود توانست جای بارزی در میان مردم كه مخالف حضور نیروهای بیگانه و تجزیه طلبی بودند پیدا كند. قلم استاد فرامرزی معجزه می كرد و یادم هست كه شادروان دكتر مهدی حمیدی شیرازی شاعر نامدار معاصر قطعه شعری سرود و فرامرزی را مخاطب قرار داد كه؛

مسیح عصری و این كِلك جانفزا دَم تست
مسیح، جان به تنی می دمد، تو در وطنی


باری كیهان هم چنان پیش می تاخت. در مجلس چهاردهم كه دكتر مصدق با اعتبارنامه سید ضیا الدین طباطبایی مخالفت كرد، روزنامه كیهان و سر مقاله های آن گام به گام با دكتر مصدق همراهی داشت. استاد نام سید ضیا الدین را «سید كلاه الدین» گذاشته بود. كیهان همواره در مسیر وحدت ملی و آزاده خواهی گام بر می داشت؛ از آرمان ملت فلسطین حمایت می كرد و تریبونی برای آزادی خواهان ایران بود.
 
کم نبوده و نیستند بزرگمردانی که برای میهن خویش وجودشان را در کفه اخلاص نهادند و از هیچ کوششی فرو گذاری ننمودند..راهشان پر رهرو باد........

با بهره گیری از زندگی نامه بزرگان و سخنوران+خاطرات ارتشبد حسین فردوست+داستان دوستان اثرحسن فرامرزی.
عکس از ویکیپدیا.

جمعه، آذر ۲۵، ۱۳۹۰

چلیپای اچم


صلیب يا چليپاي شکسته يک نشانه آريايي است . در ايران و هند پيشينه دارد و به احتمال بسيار قوي از ايران بر اثر ارتباط و رفت و آمد هاي سياسي، اقتصادي و نظامي دوران باستان به هند و يونان رفته است .

چليپا نخستين بار در حدود خوزستان يافت شد و مربوط به پنج هزار (5000) سال پيش از ميلاد مي‌باشدو به اين ترتيب پيشينه تاريخي آن در ايران به احتمال ، بسي بیشتر از سابقه آن نزد آرياييان هند است. هرتسفلد آن را ”گردونه خورشيد“ ناميده است اما آنچه از اوستا و با توجه به مقايسه خورشيد يشت و مهر يشت  بر مي آيد و با توجه به اينکه خورشيد در روايات ديني گردونه اي نداشته و گردونه خاص مهر بوده است و با توجه به اينکه مهرپرستي از آيين هاي بزرگ جهان و يادآور عهد آريايي کهن مي باشد که رفته رفته با اصول آيين زرتشت و فلسفه مزداييسم ، در آن اصلاحاتي بعمل آمده است ، بهتراست چليپا را گردونه مهر بلند پايه بدانيم نه گردونه خورشيد..شایان ذکر است که در سنگ نگاره های دهتل بستک نیز که تاریخی بس کهن دارد این نقش صلیب شکسته به چشم می خورد...جالب ا رواج بهره گیری از این شکل با توجه به تقدسش است این شکل در نزد ما هنوز هم کاربرد دارد در دعاهایی که نوشته می شود و در نقشی که بر پیشانی بیمار برای رهایی از سردرد و بیماری های دیگر با خاک مقدس(چه گلک و چه خاک زیارت) می زنند...وقتی به بررسی ریشه های چیزهایی که به ظاهر در نطر نمی ایند می پردازیم به چه چیزهای جالب و لذتبخشی دست می یابیم.....




تصویر از علی لطیفی.

پنجشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۰

زیبایی های اقلیم



عقیل رزم  آرا اقلیمش را خوب می شناسد..عاشقانه بر تن داغ و پر تپشش قدم می گذارد و دیدنی ها را به چهارگوشه ی نگاه دوربینش می کشاند تا  ما را هم در لذت بردن از هنرش شریک کند..دست و نگاهش بی بلا باد و  همیشه  پر رنگ و نگار..



غروب و برکه

درخت کـُنار

گل بابونه

فشفشه در حال انفجار

تضاد رنگها (برکه‌های اوز)

سه‌شنبه، آذر ۲۲، ۱۳۹۰

درد دل

قطعه‌ای در لهجه سدهی

کسی حاله دستگیرِ کسی نِی            کس وناکس پُرِت دِل وارَسی نِی
kasi hala dastgire kasi ni                             kas o nakas poret delvarasi ni

زِبَس سَرد آبُدِه مِهر و مُحبَّت         مَکس اُت هَستِه، اِنگارکه کسی اُت نِی
zebas sard abode mehro mohabbat                 makas othaste ,engar ke kasi otni

اِ رَسم اُفته رسوماتِ قدیمی               دِگه مِهر و وفایِ اَولی نِی
e rasm oftade rosoomate ghadim                     dega mehr o vafae avvali ni

نه آمود غیرت وخیرات خواهی       فراوان خودپرست، باغیرتی  نِی
ne aamood ghairat o khairaat khahi                      faravaan khodpasast , ba gheirati ni

زمانِ تی تـَیا یَک حُرمَتی هُد            حاله هیچ اِحترام وعِزَّتی نِی
zamane titaya hormati hod                              hala hich ehterami o ezzati ni

حراسون آبُستِتِ مردمِ آلـَه              کسی فکر یتیم وبی کسی نِی
harasoon abostet mardome aalaa                       kasi fekre yatim o bikasi ni

اگرمحتاج بُده ومالی اُت نی          کمک ازکاکـُه و بِراسِه‌ای نِی
agar mohtaj bode o mali otni                      komak az kako o berase e ni

خدابِکو علیل و وِل نِوابِه           اَبه وِل گر کِه بازوت طاقت اُش نِی
khoda beko aalil o vel nevabe                  abe vel gar ke bazoot taghat osh ni

چَپ و دورت تمام قوم وخویشت      که اِنگار تَک و تَنها اِ، کَسی اُت نِی
chap o dourot qoum o khishot                        ke engar tak o tanhaee, kasi otni

که پول هَم کاکایِ وهَم بِراسِه            برای کیسهِ خالی جاگه‌ای نِی
ke pool ham kakae o ham berase                      bara e kesae khali jagahi ni

برادرات همه سرمایداراِت          کسِ بی کس آن که مایَه اُش نِی
baradarat hama sarmayadaret                               kaso bikas aan ke mayaee oshni

برای اِفتخار بافور و مَنقَل           که باید اُش به،بِه گَر هیچی اُش نِی
barae eftekhar bafoor o manqal                           ke bayad oshbe, beh gar hichi oshni

زِبَس هه شَر و فِتنَه و حِسادت             میان مردمان آرامشی نِی
zebas haa sharr o fetna o hesadat                                  meyane mardoman arameshi ni

همه باهم درجنگ وسِتیزِت          زِصُلح وآشتی اصلاٌ خبری نِی
hama ba ham dar jang o setizet                          ze solh o ashti aslan khabari ni

هُدِت مِسکین درایامِ گذشته            ولی حاله گذشته شو شویاد نِی
hodet meskin dar ayyame gozashta                                 vali hala gozashtashoo shoyad ni

یکی شِه سو اَتا مال فراوان            که پَستی اُش هَستِه و زِرَنگی اُش نِی
yeki shesoo ata male faravan                                    ke pasti oshhaste o zerengi oshni

نِه ازعقل و نِه از فَهم و نِه از زور         کِه روزی کاری شِه اِن حرفیا نِیِ
ne az aql o ne az fahm o ne az zoor                               ke roozi kari she en harfya ni

بی روزی مسکین زرنگه ِمرد کارِ       که هرکس روزی اُش نِی ،روزی اُش نی
bi roozi meskin zerenge marde kaar                              ke harkas roozi oshni, roozi oshni

ته باربِه گَرغم ودردِ دوعالم             کسی هم باربَردارِ کسی نی
te bar be ghom o darde do aalam                                     kasi ham bar bardare kasi ni

تو اگر دور وابِه ازبافور ومَنقل           اَگِت بیچاره تمدن اُش نی
to agar door vabe az bafoor o manqal                                   aget bichara tamaddon oshni

همه دِل شو شَه ای مالکِ زمی بِت      کسی درفکر جو وخَرمنی نی
hama del shu shae maleke zemi bet                                     kasi dar fekre jo o kharmani ni

همه دل شُو شَی کِه پولدار بِت           کَسی تَرسی اَز بَدنامی اُش نِی
hama delshoo shai ke pooldar bet                                   kasi tarsi az badnami oshni

زِبَس نیّتِ یامو فاسد آبو                دِیگه آن سال وایام خَشی نِی
zebas neyatiamoo fased aaboo                                      dega aan sal o aayame khashi ni 

کِه کوه هَسته بلند و پا بَرجا            ولی درکوه غوچ وپازنی نِی
ke koh haste boland o pabarja                                       vali dar koh ghooch o pazani ni

کِه صحرا خشک ومُشک و بی درختِه           بِه هرساله بهار و گلشنی نِی
ke sahra khoshk o moshk bi derakhte                          be harsal bahar o golshani ni

دِلِ مردم سیاه و پُخمَکِه اُش زَه           یَقینآ که، دلِ نیّت خَشی نِی
dele mardom siah o pokhmake oshza                               yaqinan ke ,dele niyat khashi ni

کلاغ هَم پَل نِزَتِی تِکِ صَحرو          دَرونِ کوه ودشت هیچ دانه ای نِی
kalagh ham pal nezatei teke sahroo                           daroone kooh o dasht hich danaee ni


*شعر از محمد بیاد.
*توسط عبدالله حسین در فیسبوک اچمستان
*تدوین گروه اچمستان

یکشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۹۰

گَپِ خَش مُخالی:

الِی کـَرِ خُو سُوار بَش تا اَلِی سَنگ نِنیـِش/ali kare kho sovar bosh ta ali sang nanish
در کار خود زبردست باش تا دچار فقر نشوی...

بَر کِـسی بـِمِر کِه تـَوامِریت/bar kesi bemer ke tavamerit
برای کسی جانفشانی کن که برایت جانفشانی کند...

بازن وَتـَش مَکو تا نِسوخِش/bazen va tash mako ta nasokhesh
کار خطرناک انجام نده تا به مصیبتش دچار نشوی...

اِ ساه و دِیل کسی اِ چاه مَچو/  e sah o deel kasi e chah macho
کارت را با تکیه بر دیگران انجام مده...

بَر نـَکی پات اَمارَکـَه بیت بَر بَدی پا اَلـَرد اُنِس/bar naki pat amarka bit bar badi pa alard ones
در انجام کار خوب همراه باش و از بدی بپرهیز..

کـَرِ تَـَش اُ پِش شِ اَکُو/kare tash o pesh she a ko
کاری که با سختی انجام خواهد گرفت...



وَ نـَدَدو پَشمی تـَه کیلو بیت/va nadedo pashmi ta kilo bit
سعی کن بی آن که بخواهی نظر دیگران را جلب کنی همیشه کاری از تو ساخته باشد..

وَگـَه بُش تا نِگـُش جاگـَه خیار کـُلومِن/vagah bosh ta nagosh jagah khiar koloomen
کارها را سریع و به موقع انجام بده تا به نتیجه برسی...

دِیل پُر هَمیشَه اِ چاه بَرا یَتا /deel por hamisha e chah bara yaata
کارها همیشه همانطور که میخواهیم پیش نمیرود...


اَلـَه بِدُو بُندُش واکـُد / aala bedo bondosh vakod
کاربردش جاییست که باید مواظب باشی نتیجه کار از دستت در نرود، معادل گاومان زایید است.

چَش تـَنگ مَواکو تا لی سیه نبنش/chash tong mavako ta li siah nabenesh
اخمو نباش تا بداخلاقی از کسی نبینی....

دَس وکیسه بُش تا خـَش بُوِنِش/das va kisa bo sh ta khash bevenesh
برای رسیدن به نتیجه ی خوب باید هزینه کنی...


شِنومُش تِ گـُردَ شَه؟ /shenoomosh te gorda sha?
از کسی ضربه دیدن- که البته حالتهای مختلف دارد مانند مِ گُردَ / شِ گُردَ

پنجشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۹۰

یک اسم و هزار رسم

سایه سار بلندش که در گرمای جانفرسا بر تو می افتد می دانی که با همه افتد و دانی های دیگر تفاوت زیادی داشته و دارد این رعنای دل به آفتاب داده..نشان ایستادگی است و بودنش در زیر و بمها تو را بر ان می دارد که باشی و اخم نکنی .باشی و تلخی ها ها را پلی بدانی برای رسیدن به شیرینی..چنان که که در گرماگرم تلخ خشکسالی نوید نوبرانه رطبهای شیرینش لبخندی است به زندگی...یک درخت و هزار بهره.
که هم سازش را به نیازهای مردمانش کوک کرده و هم محصولاتش را در پی آسایششان نثار،فسیل این درخت کم نظیر در هر مرحله زمانی رشدش دهها استفاده دارد، که از رویشش و تا سر به خاک فرود آوردن دوباره‌اش در زندگی ما جنوبی‌ها خود را یافته است.
برای این که از یادمان نرود سالها در ذهن سرزمینمان به شکوه و جلال زیسته است با هم مرورش می کنیم...
پیش از آن جالب است بدانیم در جای جای اچمستان نخل سرفراز را به این نامها می خوانند:
فَسیل(فصیل)
مُغ
مُخ
تیم
....و اکنون:




سركه:
هر ساله مقدارى از خرما در اثر عدم مراقبتهاى بهداشتى و بسته بندى در منازل، مغازه ‏ها، انبارهاى عمده فروشى و صادراتى معيوب مي‏شود و ديگر نمي‏تواند به صورت خرما قابل مصرف و فروش باشد. ميوه خرماى انبار شده هنگاميكه مورد حمله آفات و امراض قرار گيرد و ترشيده شود و يا كپك بزند. ارزش اقتصادى آن نقصان مي‏يابد و مهمتر از آن تبديل مواد قندى (با درجه بالاى توليد كالرى در بدن) به مواد اسيدى با درجه بسيار پايين توليد كالري) در بدن است. معمولاً از اين نوع ميوه هاى معيوب براى تهيه سركه استفاده مي‏شود.

روش تهيه:
ميوه خرماهاى معيوب را وزن مي‏كنند و در ديگ سربازى مي‏ريزند و سپس معادل هم وزن آن آب به ديگ اضافه مي‏كنند. البته بهتر است كه در ابتدا يكى دوبار ميوه را با آب فشار قوى شستشو دهند تا گرد و خاك آنها از بين برود. و مخلوط را حرارت مي‏دهند در اثر جوشيدن مقدارى از شيره داخلى سلولهاى ميوه خارج مي‏شود. سپس با پارچه ململ مخلوط را صاف مي‏كنند تفاله جدا شده را دوباره در ديگ مي‏ريزند و با مقدارى آب مي‏جوشانند تا تمام شيره ها خارج شود در صورت لزوم اين كار را دو يا سه بار تكرار مي‏كنند. بعد، شيره ‏هاى گرفته شده را روى هم مي‏ريزند و مدتى حرارت مي‏دهند تا غليظ شود محلول غليظ شده را در بطريهاى بزرگ و يا خمره ‏هاى مخصوص سركه مي‏ريزند و به ازاى هر يك ليتر محلول 31 گرم مخمر سركه به آن اضافه مي‏كنند. روش اضافه كردن مخمر به محلول چنين است: ابتدا مخمر محاسبه شده را به كل محلول اضافه مي‏كنند و آن را براى مدت 24 ساعت در حرارت 25 درجه سانتيگراد قرار مي‏دهند و سپس به بقيه محصول اضافه مي‏كنند و دهانه خمره و يا بطرى را مي‏بندند. بهتر است كه خمره ها را با پارچه هاى ضخميى بپوشانند و هر چند روز يك بار آنرا خوب به هم بزنند.بعد از دو هفته مايع زلال را با سيفون از خمره ها مي‏ كشند و وارد خمره مي‏كنند و به نسبت وزن مايع از سركه مادر به آن اضافه مي‏كنند و 2 تا 3 ماه آن را در حرارت 22 تا 25 سانتي‏گراد قرار مي‏دهند. تا خوب ترش شود سپس سركه زلال را با كمك سيفون از ظرف خارج مي‏كنند و در حرارت 66 درجه سانتي‏گراد براى مدت 15 دقيقه قرار مي‏دهند تا سركه پاستوريزه شود. بعد آنرا در ظرفهاى كوچك و به فروش مي‏رسانند معمولاً از هر دو كيلو خرما حدود يك كيلوگرم شيره و از هر يك كيلوگرم شيره حدود 6 ليتر سركه به دست مي‏آيد. اگر تهيه سركه از روى اصول بهداشتى انجام گيرد مي‏توان آنرا يك محصول جنبى خرما به حساب آورد محصولى كه مي‏تواند بر درآمد باغدار بيفزايد.




شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۰

وجه تسمیه برخی از شهرهای اچمستان....



خنج:
قدیم ترین متون تاریخی نام این شهر را «هنگ» [Hong]ضبط کرده اند. بعدها به اشکال گوناگون : «هونج» [Hunj] «خنگ» [Xong] «خوانج» [Xowanj] و «خنج» [Xonj] در آمده است. با توجه به شواهد تاریخی که از این پس مورد بررسی قرار خواهد گرفت، نام اولیه این شهر «هُنگ» بوده، که در زبان پارسی به معنای «گوشه» و «بیغوله» می باشد و علت نامگذاری آن، نمایانگر نوعی بافت فرهنگی و معنوی بوده که از طریق ایجاد «خانقاه» و «زاویه» های گوناگون، به ویژه پس از قرن ششم هجری، خود را نشان داده است. با این تعبیر ساختار اصلی شهر بر بنیاد فرهنگی و معنوی پایه گذاری شده و به همین جهت آن را «هنگ» که به معنای عمومی جایگاه گوشه نشینان و عبّاد و زهّاد است، نامیده اند.

.


بستک:
شهری بر پهنای دشتی که دور تا دورش را کوههای سر به فلک کشیده در برگرفته اند چه نامی جز بستک می تواند داشته باشد.؟
البته برخی چنین روایت می کنند که قدیمی ترین جای مسکونی نزدیک به بستک امروزی همان مغدان است که قدمتی به اندازه اشکفت آهی و نگاره های دیواریش دارد  ...مردم در آنجا علاوه بر کشاورزی و دامپروری در محدوده بستک امروزی کارگاه های سفالگری داشته اند و به ساخت سفالینه هایی که بستک(هنوز هم به همین نام در زبان فارسی و به نام بستوقه در زبان عربی) نامشان بود اشتغال داشتند..از این رو نام آن مکان را هم بستک نهادند.. بستکی که بعدها گسترش یافت و مرکز حکومتی جهانگیریه گشت...

اوز:
كلمه‌اي است عربي به معناي بط يا مرغابي و وجه تسميه آن چنين است كه در زمانهاي گذشته كه اطراف اوز را آب فراگرفته بود اين شهر مانند جزيره اي به شكل يك مرغابي روي آب شناوربوده است. ...
.


لار:

نام لار در تاریخ باستان به اشکال گوناگون مانند ( کجاران ) ، ( کلال ) ، ( الار ) ، ( ایرهاستان ) ، ( خوزیهراستان ) ( خوجهراستان ) ثبت شده است . در برهان قاطع درباره لار چنین نوشته شده : لاردر اصل نامش (لاد ) بوده و لاد بروزن باد نام اساس و بنیاد هر چیز می باشد .بعضی ازمورخین قدیم گفته اند که ( لاد ) نام یکی از پسران پادشاه قدیم پارس بوده که نام آن شهر در گرمسیر جنوب پارس ساخته و به نام او موسوم به ( لاد ) گردیده است .
.


چاه دزدان:

چاه دِزدان در اصل « چاه دِس دان » می‌باشد، بعلت وجود درخت چه‌ای که بوته اش به اندازه بوته چای است و آن را (دِس) می‌نامند این روستا (دس دان) نامیده شده بود که بعد از مرور زمان به (دزدان) تبدیل یافت. این درخت دانه‌ای سرخ رنگ و بی مصرف دارد، اما از برگ آن در بعضی از روستاها استفاده می‌شود.
.


کوخرد:
 همانطور که معلوم است ساکنان اولیه کوخرد زرتشتی بوده‏اند و قدمت کوخرد به پنج هزار سال قبل از ظهور اسلام می‌رسد نام قدیم کوخرد سیبه بوده‌است و حاکمان این محل مناطق بسیاری را زیر نظر داشته‌اند به طوری که خرما و محصولات کشاورزی را ازبستک و روستاهای اطراف آن که تحت تصرف آنها بوده به سیبه «کوخرد» انتقال داده می‌‏شده‌است. مردم سیبه پس از ورود دین اسلام در عهد خلیفه دوم عمربن خطاب مسلمان می‌‏شوند و نام سیبه را به «کُویِ خِرَد» تغییر می‌‏دهند که به معنای دیار عاقلان و دانایان و خردمندان و هوشیاران است که در اثر کثرت استعمال و با گذشت زمان به کوخرد تبدیل می‌‏شود.


فیشور:
 فیشور را به صورت فِشوَر و پِشوَر هم تلفظ کرده اند و هم اکنون نیز محلی ها و مردم روستاهای اطراف بیشتر لفظ پِشوَر را به کار می برند. در مورد نام اولیه فیشور اقوال مختلفی وجود دارد اما بیشتر بر این عقیده اند که این نام از کلمه پیشه ور گرفته شده و این ریشه در حرفه و شغل مردم این دیار بوده که بیشتر به کارهایی چون گیوه دوزی، تنداربافی و غیره مشغول بوده اند قول دیگر بر این تأکید داد که کلمه فیشور در اصل پیشرو بوده به دلیل اینکه مردم فیشور در همه ی صحنه ها از بقیه ی مردم جلوتر بودند و به قولی سهم خود را زودتر از دیگران دریافت می کردند.

 .........
دوستان آگاه و مطلع و عزیز می توانند در کامل کردن این پست ما را یاری نمایند....