یکشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۹۱

بهار پاییزی آوای اچم


این که در دل قاره ای دیگر،در سرزمین موسیقی،در شهری که جلوه ی فرهنگی اروپاست از سوی مرکز ادبیات و هنر فراخوانده شود تا آوای زیبای اچم را در گوش جهان به نغمه باز خواند مایه مباهات و افتخار است برای تمامی اچمی ها و دلدادگان به موسیقی و آوای دلنشین اچم..دکتر خنجی بار دیگر کاری کرد کارستان تا به ما بنمایاند در راهی که به عشق پیش رو گرفته است عاشقانه تجلی گر روح بلند هنر است و در این ره پیشوای همه ی آنانی که عشق به منزلگه هنر می رساندشان باشد که در دیگر هنرها نیز اچمستان قد علم کند و در کنار موسیقی نقاب از چهره ی دلبرانه ی خویش بر گیرد...دکتر خنجی عزیز تو را می ستاییم و بر نگاه بلندت بوسه ی عشق می نشانیم که به راستی فلک را سقف بشکافته و طرحی نو در انداخته ای ..همیشگی پر شور و مستدام باشی.



چهارشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۱

نمادهای اچمی

شهر ها و روستاهای اچمستان هر کدام نشانی از قدمت و غنای فرهنگی سرزمین کهنمان ایران عزیز است...کوچه پس کوچه هایشان بوی صفا می دهد و نمادهای تاریخی ، فرهنگی و اقلیمی و جغرافیاییش در میدانها نشان هوش و ذکاوت شهروندان در پاسداشت ارزشها.
با هم نگاهی داشته باشیم به چند میدان در شهرهای مختلف اچمستان...
بستک-بهرام دیده جهان

 کوخرد-غفار-پانورامیو

لار-سایت صحبت نو

سه‌شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۱

باز آمد ماه مهر...

ای که دستت می رسد کاری بکن            پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

دوستان خوب شما همواره یار و یاور نیازمندانی بوده اید که چشمشان به یاری شما لبخند می زده است و بارها ثابت کرده اید که اچمستانی یعنی عشق به هم نوع یعنی یاری و یاریگری.
اگر به همین چند وقت اخیر نیز نگاهی بیاندازیم می بینیم.
وقتی آن جوان نیازمند به کلیه در پس مخارج متوقف شد شما بودید که به یاریش شتافتید.وقتی آن محیط بان نیازمند یاری بود شما به کمکش رفتید.نوعدوستی خود را در کمک به زلزله زدگان آذربایجان نشان دادید و هنوز بر آنید که مهر مستمندان را به دیده منت بینید و یاریگر باشید..
چندی است با آمدن شهریور به پیشواز مهر رفته ایم..بازگشایی مدارس و دانشگاهها.چه خوب است از یاد نبریم که هستند خانواده هایی که زیربار مخارج تحصیلی کمر خم کرده اند و هستند دانشجویانی که به سیلی صورت خویش را سرخ نگه داشته در کنار تحصیل چند شغله اند..نگاهی اندک به پیرامون آنها را به ما می نمایاند.فراموششان نکنیم و با لبخند مهربانی و کمک یاریگرشان باشیم.

دوشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۱

دوبیتی و اچمستان

دوبیتی در دل و جان مردم اچمستان ریشه دارد و واگویه های درون پر جوششان از زیر و بمهای زندگی در غمها و شادی هایشان می باشد..نه نیاز به معرفی شاعرانش هست و نه نیاز به گفتن از چیزی که در جای جای اچمستان به نامهای:

بِت/شروه/شروا/شلوا/سری یا سرود..می‌ شناسیمشان..اگر چه شاید در ادبیات کلاسیک هر کدام از نامهای برده شده به شعری خاص اختصاص یابد ولی در نگاه به شور نشسته ی پیران این دیار که می نگری دوبیتی بر دل و جانت می نشیند که خود به این نامها می خوانندشان..
با هم شنیده های بارهایمان را مزه مزه ی جان می کنیم:

محیا شاعری از کال:

خدايا روز اميدم سرآمد
شب نو ميديم اندر برآمد
زاول تا به آخر عمر محيا
به تاراج دو زلف دلبر آمد
......

بهار آيد زمين گلجوش گردد
در آيد يار و اطلس پوش گردد
در آيد يار محيا با جوانی
گل و بلبل به هم بيهوش گردد
------------------------
عبدی شاعری از بهده:

بلند بالا بزن دوشت به دوشم
شمالي هاي گوشت برده هوشم
سر دستم گرفته چون غلامي
بزن بنگي كه عبدي مي فروشم
.......
گلی از بيخ كوش آ مد به بهده
خداوندا صبوری بر دلم ده
مگر عبدی به چشم خوش ببيند
همان دردی كه دارد می شود به


------------------------
باقر فداغی :

صدای دخت عمو، می زنم من
نفس از قالب جو می زنم من
برای دخت عمو هست باقر
که الحق و هیاهو می زنم من

........

همانند قد سروت پری نیست
محبت هات مثل دیگری نیست
اگر باقر نمی خواهی بگو فاش
دگر حاجت به جنگ زرگری نیست