پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۲

خش نماز و لـُزه

عید دُوراه از ره رسیست و دِل ان کـُهیانـُو اِ تـَپ تـَپ آیی اسی واتنهسته صدای صلاة عید فطری دِگـَه. بـِری تـَه دلیامو واشـُرِم از کینه و دِل نِخـَشی و صبا جار اِ هرچی همساده و قوم و خویش بـِزنِم و دل هرکه مو دلخُوره وا دست آرِم...
بچیا هم مُیاد نچه هرچند کـُم عیدی شـُهاتِم مخصوصا منیا که لـُزه اولی هِت که هَم رسم مو مواجا اوردزبه هم دلشو خش واکنِم...


نـُماز و لـُزَه تو قبول...عید تو مبارک...

دوباره عید از ره رسید و قلب این کوهها به شوق تپیدن صدای صلات عید فطری دیگر به تپ تپ نشسته است. بیایید دلهایمان را از کینه و دلخوریها پاک کنیم و فردا همسایه ها , اقوام و دوستان را صدا کرده و دلهای رنجیده را به دست آوریم...

بچه ها را فراموش نکنیم و عیدی اشان را هر چند قلیل تقدیمشان کنیم به خصوص روزه اولیها را, تا هم  خوشحالشان کرده و هم رسممان را به جا آورده باشیم.
نماز و روز ه تان قبول درگاه حق باد...

پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۲

سُفره رُمضو

سفره رنگین رمضان نیز حال و هوای خاص خودش را دارد خانم ها و گاهی مردان اچُمی در این ماه مبارک سعی بر پررنگ کردن سفره اشان با غذاها و شیرینی های متنوع دارند. معمولا میهمانیها بیشتر می شود و رسم اچُم زبانان است که هرچه برای خود می پزند همسایه‌ها و اقوام نیز سهمی از آن دارند و معمولا اینگونه بده بستانها قبل از افطار بازارش حسابی گرم است.
گروه اوزیهای فیسبوک نیز به رسم هرساله سفره مجازیشان رنگین و زیباست. بانوان بزرگوار و گاهی آقایان عضو غذاها و شیرینیها و نوشیدنیهایی که اکثرا اچُمی و بعضی نیز تلفیقی از کشورهای همسایه تا هندوستان و معمولا زینت بخش سفره شان است را همراه با عکس و دستور پخت به اشتراک گذاشته اند. 

نشاسته یک پیمانه،شکر یک پیمانه سرخالی یاکمتر،دوشاب نیم پیمانه،گلاب نیم پیمانه،مغزگردو،آب هفت پیمانه،کره ربع قالب.تمام مواد را باهم مخلوط کرده وهم می زنیم بعد روی گاز گذاشته هم زده تاغلیظ شود.(البته گلاب راآخراضافه می کنیم)بایدمرتب هم زده که ته نگیردوغلیظ شود.سپس درظرف ریخته ودریخچال گذاشته تاببندد.موقع سرو لوزی لوزی می بریم.(موقعی که این عکس راگرفتم قبل ازگذاشتن دریخچال بوده وهنوزنبسته)

* خانم م. محمودی
----------------
آبگوشت
غذای اکثر مردم اوز درموقع افطار
آبگوشت احتیاج به توضیح نداردوهمه دستور پختش رامی دانند.بعضی ها بانان می خورندبعضی ها هم نان رادرآن ترید(تلیت)می کنند.
آبگوشت شامل:گوشت
نخود یالپه
سیب زمینی
بادنجان
کلم قمری
گوجه فرنگی 
لیموعمانی 
پیاز
زردچوبه،نمک وفلفل است.

*خانم م. محمودی
----------------
زَك
مواد لازم:
١ليوان شير پودر
١ليوان آب
١عدد تخم مرغ
نمك به مقدار لازم
زيره
تخم مرغ و آب و شير را با هم مخلوط كرده و خوب هم ميزنيم سپس كمي نمك به آن اضاف ميكنيم و در ظرف ريخته و در ديگ ديگر كمي آب ريخته و ظرف زك را در آن گذاشته و روي آتش گذاشته و كمي كه آب جوش خورد زيره را روي زك ميريزيم و به مدت نيم ساعت ميگزاريم پخته شود ...

*خانم بل العوضی
----------------

زه گیره 
مواد لازم برای درست کردن زه گیره 

ارد سفید -1کیلو ---- ارد برنج : الیوان ------روغن :الیوان از روغن مایع استفاده شود 

بکین پودر: 1 قاشق غذاخوری --------اب :به اندازه ای که خمیر ان درست شود 

چند قلم نی (مثل نی قلیان ولی به اندازه 20تا 25سانت )

این مواد را با هم مخلوط کرده (البته بغیر نی)وبصورت خمیر درست می کنیم خمیر ان باید نسبتا سفت باشد مثل خمیر کلوچه شیرین به طوری که وقتی خمیر را می خواهیم دور نی بپیچیم نریزد .یعداز انکه خمیر درست شد به اندازه یک عدد پرتقال متوسط از خمیر را برمی داریم وبه دور نی می پیچیم بطوری که تمام نی ودور تا دور ان با انخمیر پوشیده شود .سپس با نخ مثل نخ تسبیح وبا فاصله 1اینج روی خمیر خط می اندازیم بطوری که جدا شود وهمین را از اول تا اخر نی ادامه میدهیم بعد از اینکه اینکار را کردیم نی وخمیر که روی ان برش خورد داخل روغن داغ فرو می بریم بعد از چند دقیقه یواش یواش حلقه های خمیر سرخ شده واز نی جدا می شود بعد از انکه سرخ یا طلایی شد انرا از روغن در می اوریم ودر صافی می ریزیم تا هم روغن ان کشیده شود وهم سرد شود بعد از اینکه سرد شد درون حفره های حلقه سرخ شده با مواد شیرین پر می کنیم 

مواد شیرین برای داخل حلقه ها بشرح زیر است :شکر نرم 500گرم –بادام پوست گرفته نرم شده 500گرم وهل نرم شده به اندازه کافی 

این شیرینی بعداز سرد شدن در سینی یا ظرفی قرار میدهیم وپودر پسته یا نارگیل روی ان می پاشیم 

نوش جان 
...........................
عنایت الله نامور 
2007
----------------
سمبوسه
سمبوسه‌ سیب زمینی‌ سرخ شده با زیره و فلفل(هندی) ،،۳ تا ۴ عدد سیب زمینی‌ را ریز خورد کنید ،سپس درون روغن سرخشان کنید سیب زمینی‌ را بذارید رو دستمال تا چربی‌ اضافیش بره بعد نمک ،فلفل سیاه و قرمز و ۱ عدد فلفل سبز تند اضافه کنید ۵ دسته گشنیز تازه را خورد کرده به مواد اضافه کنید ،مواد را بذارید رو نان‌ها و مثل شکل بپیچید ،،این نانها آماده یی هستن ،حتی میتونید نانهای ماشینی را به صورت نوار‌های بلند بچینید و ازش استفاده کنید ،سمبوسه‌ را میتونید فریز کنید و هر وقت دوست دارید ازش استفاده کنید

*خانم ن.کرامتی
-------------

شلیته
نان محلی (شلیته)آرد ۵ لیوان،شیر خشک ۸ قاشق غذا خوری.نمک ۱ قاشق مربا خوری.تخم مرغ ۳ عدد.خمیر ترش،۱قاشق غذا خوری.روغن ۱ استکان رازيانه ۱ قاشق غذا خوری پودر هیل ۱ قاشق غذاخوری(تمام عطر و بوی این نان به هیل و رازيانست پس اصلا حذفش نکنید)۱ قاشق مربا خوری شکر،آب به میزان لازم.ابتدا تخم مرغ‌ها را خوب به هم می‌زنیم )در حد مخلوط شدن(سپس رازيانه ،هیل،نمک،شکر،را اضافه می‌کنیم، بعد آرد می‌ریزیم و بعد خمیر اضافه کرده،و در آخر روغن و آب ولرم اضافه می‌کنیم ،در حدي آب اضافه می‌کنیم که خمیرمان نه سفت شود و نه بدست بچسبد،ولی‌ باید شل تر از خمیر پیتزا باشد و ۱۵ دقیقه ورز بدهیم سپس در مکان گرمی‌ قرار میدهیم تا حجمش ۲ برابر شود ،سپس تابه را داغ کرده خمیر را پهن می‌کنیم زخامتش ۱ باشد به سختی میشود قالب زد،چون زود جمع میشود خیلی‌ مهم نیست خودتان با دست فرم بدهید اول قالب بزنید بعد با دست کمی‌ اطرافش را صاف کنید.و بعد در روغن خیلی‌ کم برشته کنید،وقتی‌ دارید نان‌ها را سرخ می‌کنید نان‌ها پف میکنند باید با پشت قاشق آرام بزنید روی نان‌ها تا بتوانید هر دو طرف را سرخ کنی اصل اين نان تخم مرغ نداره ولي تخم مرغ خوشمزه ترش ميكنه و بيشتر لطيف تر ميشه واقعا اين نان خوشمزست سعي كنيد بدرستيييييد;;)))))

*خانم ن.کرامتی
----------------
حلواى أرد برنج
ارد برنج. ١ ليوان 
روغن. نصف ليوان
گلاب نصف ليوان
هل كوبيده. اقاشق چايخورى
رعفران دم كرده( در صورت تمايل)
أب. ٢ ليوان
شكر. ا ليوان 
طرزتهيه
روغن را قابلمه مناسب ريخته روى حرارت ملايم قرار مى دهيم وارد برنج را به ان اضافه مى كنيم و بهم مىزنيم تا خامى ان گرفته شود وكمى تفت بخورد . دو ليوان أب را كم كم اضافه كرده بهم مى زنيم تا گلوله نشود حدود پانزده دقيقه يا بيشتر وقت لازم دارد تا ارد پخته وخود را جمع كند . شكر اضافه كنيد ( اگر خيلى شيرين دوست داريد شكر را بيشتر كنيد)وكمى فرصت مى دهيم شكر بخورد أرد برود در أخر گلاب ، زعفران و هل كوبيده را اضافه كرده بهم مى زنيم تا حلوا به روغن بيفتد . بادارچين تزيين ميكنيم .

*م.فقیهی
----------------
رنگینک
‏‎ranginak,,,,ابتدا ۲ لیوان آرد رو می‌ریزیم تو تابه و شعله را روشن کرده و مرتب هم می‌زنیم شعله باید کم باشد وگرنه می‌سوزد و باید بریزیدش دور آرام آرام هم می‌زنیم حدود ۲۰ دقیقه طول می‌کشد تا بوی آرد بلند شود وقتی‌ رنگش کمی‌ >تیره> شد و بوی آرد هم بلند شد کم کم ۳/۴ لیوان روغن می‌ریزیم و مرتب هم می‌زنیم اگه سفت بود یعنی‌ باز هم روغن لازم دارد،سپس ۱ قاشق غذا خوری پودر هیل و دارچین می‌ریزیم و شعله را خاموش می‌کنیم،سپس می‌ریزیم رو طبهايی که از قبل تو ظرف چیده ائم و بعد با دارچین تزئین می‌کنیم ،اگه تو خرما‌ها مغز گردو یا بادام بذارید خیلی‌ خوشمزه می‌شه،،

*خانم ن.کرامتی
----------------
رشته با هُوی
آاش جنوبی (رشته با هوی)ابتدا ۵ عدد پیاز را خلال می‌کنیم و درون روغن سرخ می‌کنیم بعد ۱۰۰ گرم میگو خشک را تمیز می‌کنیم و ۱۵ دقیقه‌ای آب میذاریم سپس بپیاز‌ها اضافه کرده اجازه میدهیم تا خوب تفت بگیره و ۱ لیوان ماش که از قبل پختیم را هم اضافه می‌کنیم فلفل سیاه و زردچوبه و پودر دارچین می‌ریزیم نمک را از ابتدا نریزید چون میگو شوره،،بعد ۴ لیوان آب اضافه می‌کنیم و اجازه میدهیم رو شعله پائین خوب دم بکشه حدودا نیم ساعتی‌ لازم هست،بعد رشته آاش را اضافه می‌کنیم و بگذارید ۲۵ دقیقه رو شعله پائین بمونه تا حسابی‌ جا بیفته بعد مزه‌شو بچشید اگه نمکش کم بود نمک بریزید و در آخر پیاز داغ درست کنید نصفشو بریزید داخل آاش و بقیشو بذارید برای تزئینش انشالله دوست داشته باشی

*خانم ن.کرامتی
----------------
رشته باپلو بایغنی وترشی (انبه شیرین)
غذایی که بیشتر برای سحری از آن استفاده می شود.
دستور پخت برنج ودرست کردن گوشت که لای پلو می گذاریم احتیاج به توضیح ندارد.
طرز تهیه رشته با(البته همه حاضری می گیریم)
آردراخمیرکرده بدون خمیرمایه ،باوردنه باز کرده ودرآفتاب می گذاریم تاخشک شود. 
این نان احتیاج به پختن ندارد.
بعدازخشک شدن،نانها راخرد کرده وتفت می دهیم تایک دست برشته شود.
موقع پخت برنج درمرحله آخرآبکش کردن برنج رشته با را اضافه کرده که دوتاسه جوش بخورد،بعدآن رادرآبکش ریخته ودرمرحله آخرکه برنج ورشته با رادردیگ ریختیم گوشت راهم لای آن می گذاریم ودم می دهیم.

*خانم م.محمودی
----------------

شربت تارونه(تارَ)
نصف لیوان عرق تارونه
یک لیوان آب
سه قاشق شکر
همه مواد را با یخ زیاد قاطی می کنیم.

*خانم ن.کرامتی

شنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۲

رُمضو

رمضانی دیگر از راه رسید و شور و شوقی دوباره برای ماه میهمانی خدا.اچمستان و سفره ی رنگین افطار و کاسه های پا به پای همسایه..چه خوش است تکاپوی آماده ساختن سحری و عبادت و افطاری و نماز تراویح و شب نشینی های فامیل دور هم.به راستی سنت پسندیده ی فرستادن غذاهای رنگارنگ به مساجد برای افطاری روزه گذاران خود رنگ و بود خاصی به این روزهای مبارک می دهد همچنان که آوای دلنشین موذن پیر محله..

خَش نماز و لـَزه بی...التماس دعا


*عکس از محمد بارکار

چهارشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۲

بـُه

به هرنقطه از دیار پربرکت اچمستان گذری داشته باشی نشانی از نوعی گیاه خودرو که خواص دارویی دارد می یابی، شاید این نشانی از علم و دانایی نیاکان ما در زمان خودشان بوده که به خواص این گیاهان پی برده اند. حال نیز در گــَنجَک و بالک خانه هر اچُمی نسخه کاملی از گیاهان دارویی یافت می شود. چه بسا اچُمیان خارج از دیار نیز هنگام سفرشان بغچه کاملی از این داروها همراهان دارند. بَنِه یا بـُح نیز یکی از این گیاهان است که ما بدان می پردازیم.

بنه:
پسته وحشی (بنه) با نام علمی Pistacia Atlantica (در گویش محلی: بُه)، درختی با ارتفاع ۲ تا ۷ متر است و معمولاً در کوه‌ها می‌روید و در پاییز به رنگ نارنجی خوش‌رنگی در می‌آید. شاخه‌های این درخت سفید کمی مایل به خاکستری است. این درخت نیز مانند سایر درخت‌های کوهستان در مناطق مختلف کوه یافت می‌شود، اما بیشتر در قله‌های پرارتفاع، پرتگاه‌ها و مناطق دور دست کوهستانی می‌روید. این درخت با مقاومت زیاد در مناطق کوهستانی با آب و هوای نه چندان سرد می‌روید و امروزه در لیست درختان حفاظت شده قرار دارد. مغز آن شبیه به پسته ولی بسیار کوچکتر است. بنه بیشتر در استان‌های کهگیلویه و بویراحمد، ایلام و کردستان می‌روید. در روستای مارین درختان بنه به صورت پراکنده در میان درختان بلوط وجود دارد. این درخت خودرو در دل سنگها نیز رویش می‌کند. درخت بنه به لحاظ طبیعی بسیار دیر رشد می‌کند و از این رو قد کشیدن و بزرگ شدن آن مستلزم گذشت زمان و دور بودن از دسترس گیاه‌خواران می‌باشد و هر آنچه که در حال حاضر در دامنه کوهستان جلوه می‌نماید، باقیمانده درختانی است که تمام سختی‌ها را طی کرده‌اند و از تیشه هیزم‌شکننان به دور مانده‌اند که آتش چوب بنه به خاطر تمیز سوختن و ماندگاری و دوام از کیفیت بسیار بالایی برخوردار است.

شیره درخت بنه: درخت بنه منبع تولید شیره سقز است. سقز (که در گویش مارینی به آن «بریزه» گفته می‌شود) صمغی به رنگ سبز خیلی روشن، غلیظ و بسیار چسبنده است که استفاده دارویی فراوان داشته و به عنوان یک ملین قوی در درمان یبوست و درمان ناراحتی‌های گوارشی استفاده می‌شود. ۲۵ درصد از شیره سقز حاوی روغن پرارزش و صنعتی تربانتین است که کاربردهای فراوانی در صنعت دارد. علاوه بر این از شیره سقز در تهیه آدامس، عطر، خوشبوکننده‌ها، حشره کش‌ها و در صنعت داروسازی در تهیه نرم کننده‌ها و ضد عفونی کننده‌ها استفاده میشود. علاوه بر این در صنعت پلاستیک سازی، تهیه واکس کفش و چرم و صنعت چاپ مورد استفاده قرار می‌گیرد. بعلت نبود صنایع تبدیلی مناسب، اکثر سقز تولیدی در ایران به خارج از کشور صادر گردیده و به عنوان مواد پایه بسیاری از صنایع فوق الذکر بکار برده می‌شود.

خواص دارویی بنه: مسکن درد کمر، درد پشت و درد قولنج می باشد. ضماد بنه در درمان ورم ها و زخم های سخت مفید است. از آن جایی که بنه دارای ویتامین های آ و اقسام ب و د می باشد، مقوی اعصاب بوده و ترک لب را معالجه و از شبکوری جلوگیری می کند و نرمی استخوان را درمان می نماید.در صنعت داروسازی با صمغ آن پمادی درست می کنند که مالیدن آن بر بدن از گزش پشه جلوگیری می نماید. سقز مقوی معده بوده و به هضم غذا کمک می کند و محرک اشتها است. ضماد آن که با پیه ذوب می شود، جهت رفع کجی و ترکیدن ناخن می باشد. مخلوط سقز با روغن زیتون جهت برطرف کردن ورمها و ترک پوست.

برداشت میوه بنه: میوه بنه شفت می باشد و پوسته بیرونی آن در جوانی سبز رنگ و قسمتی از آن قرمز رنگ و لطیف بوده و برای معطر کردن ترشی و غیره استفاده می شود. این میوه به صورت نیمه رسیده در اردیبهشت ماه بهره بردای می شوند. ولی به طور معمول میوه بنه در اواخر تابستان می‌رسد و زمان بهره برداری از میوه‌های رسیده در فصل پاییز و هنگامی است که رنگ آنها سبز تیره شده است. زمان بهره‌برداری از گال نیز در اواخر تابستان و یا اوایل پاییز قبل از شروع باران‌های پاییزی است که از روی درخت جمع آوری نموده و بلافاصله آنها را خشک و آماده مصرف می کنند.

مراحل تهیه مغز بنه (محصول اختصاصی روستای مارین): در روستای مارین بعد از چیدن میوه بنه تا سه روز آن را زیر آفتاب می گذارند تا خشک شود. بعد از خشک شدن آن را در سرکو (serco) می‌ریزند و می‌کوبند و سپس آنها را الک کرده و تمیز می‌کنند. بنه‌ها را شسته و آن را درون دیگ می‌ریزند و به مدت دو ساعت می‌پزند تا مغز سبز رنگ آن سیاه و پخته شود. در مرحله بعد دوباره بنه‌ها را درون سرکو می‌کوبند و بعد از کوبیدن آنها را می‌شویند تا پوست آن کنده شود و باز به مدت یک ساعت زیر آفتاب قرار می دهند. در مرحله بعد بنه‌ها را درون تابه بزرگ و زیر حرارت بالا قرار داده و بو می‌دهند. سپس آنها را سرد کرده و آماده جدا کردن مغز می‌کنند. این کار به صورت دستی و به وسیله سنگهای صاف که قابلیت خوبی برای شکستن بنه دارند انجام می‌شود. در مرحله بعد مغز و پوسته‌های بنه که با هم مخلوط شده با دست یا الک جدا می کنند و مغز بن آماده می‌شود. در مرحله آخر به مغزها مقداری آب و نمک اضافه می‌کنند و در یخچال می‌گذارند و بعد از سرد و مزه دار شدن آن را به مصرف می‌رسانند.

خواص درمانی بنه (پسته وحشی):
1- طبع تازه آن گرم و خشک است و خشک آن خیلی گرم و خشک است.
2- خوردن میوه بنه جهت تقویت نیروی جنسی مفید است.
3- بنه مدر و قاعده آور می باشد.
4-برای درمان اسهال های ساده از دم کرده پوست و برگ این گیاه می توان استفاده کرد.
5-جهت رفع کم خونی از بنه می توان استفاده کرد معمولاً در غذاهای محلی مانند کشک به جای گردو از بنه استفاده می کنند.
6- جهت کمردرد و دردهای مفصلی از روغن این گیاه می توان به کمر مالید.
7- برای پاک کردن کبد و رفع سردرد از ترشی بنه می توان استفاده کرد.
8-برای رویانیدن مو از ضماد سوخته آن استفاده می شود. این ضماد برای بیماری گری نیز مناسب است.
9- خوردن زیاد آن برای گرم مزاجان مضر است.
10- برای صاف شدن صدا از روغن بنه می توان استفاده کرد.
11-جهت بیماری لقوه و فلج کمی از روغن بنه میل شود و با آن عضو را ماساژ دهند.
12- خوردن روغن بنه جهت یرقان مفید است.
13- کسانی که سختی ترشح ادرار دارند از روغن بنه استفاده کنند.
14- مقدار خوردن روغن بنه حدود 10 گرم است.
15- جهت تقویت اعصاب، بنه را کوبیده و با شکر مخلوط کرده ، میل نمایند.
16- خوردن حلوای میوه بنه باعث تقویت شهوت می گردد.
17- جهت کلیه و دفع سنگهای ریز آن از میوه بنه استفاده شود.
18- روغن و میوه بنه پاک کننده اخلاط سینه و ریه می باشند.
19-کسانی که می خواهند چاق شوند، بنه ، بادام زمینی، بادام درختی و شکر را کوبیده میل کنند.
20-جهت باز شدن رنگ پوست صورت، بنه را کوبیده به صورت ماسک روی پوست صورت بگذارند.
21- جهت از بین بردن ماه گرفتگی بنه را کوبیده و روی قسمت ماه گرفتگی بگذارند و آمقدر این کار را ادامه دهند تا ماه گرفتگی از بین برود.
22- خوردن بنه از ترک لب جلوگیری می کند.
23- بنه برای درمان شب کوری مفید است.
24- کسانی که نرمی استخوان دارند از بنه استفاده کنند.
25- برای فراری دادن حشرات از بخور برگ آن استفاده شود.
26-جهت رویاندن و دراز نگهداشتن مو ، برگ بنه را کوبیده با کمی سرکه و روغن بنه مخلوط کرده به موها بمالند.
27-جهت فلج و لقوه ، پوست درخت بنه را جوشانده با مصطکی مخلوط کرده میل کنند.
28- از صمغ این درخت سقز درست می کنند که جویدن آن مقوی معده بوده و به هضم غذا کمک می کند و ادرارآور است.
29-جهت درمان کجی و ترکیدن ناخن صمغ این درخت را با پیه حرارت داده سپس به صورت ضماد بگذارند.
30- از ضماد فوق جهت درمان شقاق مقعد نیز می توان استفاده کرد.
31- جهت درمان ورم و ترک پوست و خارش آن صمغ این درخت را با روغن زیتون مخلوط کرده بمالند.
32- نام های دیگرآن: چاتلانقوس، چاتلانقوس کابلی، سقز
با نگاهی به کتاب خواص گیاهان دارویی ج 3،مجمد جواد هوشیار،

دوشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۲

زیبا نگری پرنده نگار

یکی زیبایی‌های سرزمین پهناور ما حیات وحش ،پرندگان و چرندگان و خزندگان و.... آن است. امروزه متاسفانه مورد دستبرد و دستخوش شکارچیان و افراد سودجو قرار گرفته که با شکار بی رویه اشان بعضی از حیوانات و پرندگان را تا حد انقراض کشانده اند. و در این شرایطی که آگاهی از مباحث حقوق حیوانات و قوانین شکاربانی و محیط زیست با سختگیری و ایجاد مناطق حفاظت شده از شکار بی رویه و جلوگیری اقدامات قانونی سعی می شود با احیاء دوباره طبیعت در نگهداری این زیبایی بکوشند اما متاسفانه زد و بندها و ناآگاهی و بی رحمی برخی چیزی جز تلاش برای از بین بردن زندگان و محیط زیستشان نیست .از این رو دوستداران محیط زیست و حیوانات علاوه در دنیای واقع در دنیای مجازی نیز آستین همت را بالا زده اند در اجرای این امر کوشا می باشند .آقای عبدالغفار علیرضایی از پرنده نگران به نام کشور تمام تلاش خویش در دنیای واقع برای شناخت و توجه به حفظ پرندگان در زیستگاههای جنوبی کشور بالاخص شهرستان بستک و بخش کوخرد را در سایت پرندگان کوخرد منعکس می نماید او با درایت و دقت فراوان به ارایه اطلاعات جامع در مورد پرندگان سرزمین خود پرداخته و با سلاح همیشگیش یعنی دوربین به شکار آنها نشسته تا آگاهی های لازم را همراه با عکس و فیلم در خدمت علاقمندان خواننده قرار دهد.

استاد علیرضایی در معرفی وبلاگشان اینگونه می نویسند:
با سلام خدمت همه ی بازدید کنندگان وبلاگ پرندگان کوخرد به خصوص دوست داران طبیعت و پرندگان ،از کودکی طبیعت را دوست داشتم و به پرندگان علاقه داشتم. مدتی است که پرنده نگری را به عنوان یکی از سرگرمی هایم انتخاب کرده ام. بهتر دیدم این اطلاعات را در اختیار سایر دوستان و علاقمندان قرار دهم تا شاید توانسته باشم در معرفی پرندگان منطقه ام و تلاش در جهت حفظ آن ها دین خود را ادا نمایم.

مطمئن هستم بسیاری از پرندگانی که در منطقه وجود دارد را نمی شناسیم یا حداقل فقط نام محلی آن را می دانیم و گذشته از اینکه نام علمی یا انگلیسی آن را نمی دانیم، حتی از نام فارسی آن نیز مطلع نیستیم.

مثلا همه ی ما در لهجه ی محلی بلبل خرما را بلبل می نامیم و فکر می کنیم این گل و بلبلی که بر سر زبان هاست همین بلبل محلی خودمان است؛ غافل از اینکه صدای بلبل بسیار دل انگیزتر و زیباتر از بلبل خرماست(به بلبل خرما جسارت نشود ) و قیافه اش نیز متفاوت است.
برای بسیاری از پرندگان که به صورت مهاجر، پاییز و زمستان را بر روی رود مهران و سایر تالاب ها و سدهای موجود در منطقه می گذرانند حتی اسم محلی وجود ندارد و همه را به اسم مرغابی یا اردک می شناسیم و بسیاری از ما کلمه ی بط که کوتاه شده ی بطة در عربی می باشد به کار می بریم.
همچنین تصمیم دارم علاوه بر معرفی پرندگان منطقه ام(1) و سایر پرندگانی که در ایران وجود دارند، اگر مطلب جدیدی یا آموزشی در سایت های خارجی دیدم که قابل استفاده بود و نکته‌ی جدیدی داشت، برای شما عزیزان در اینجا قرار خواهم داد.

............................................
استاد علیرضایی دانش آموخته ی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی هستند و فرهنگی می باشند.
چه خوب است ما نیز با نگاهی به داشته های اقلیمیمان بی خیال از کنار آنها نگذریم و برای بقایشان تلاش نماییم.

طبیعت و حیات وحش را دوست داشته باشیم...

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۲

نان و نمک

سالهاست وقتی کسی از من می پرسه کجای هستی؟ محکم و کوتاه می گم: " جنوب" و " جنوب" برای من یعنی اول زبانم که معروف به " زبان اَچمی" است و در واقع یادگار زبان فارسی دوران ساسانی است و در منطقه جنوب ایران مخصوصا لارستان به آن تکلم می شود. و بعد هم جنوب برای من یعنی برکه ها..... یعنی تشنگی..... یعنی تقدس آب..... یعنی فرار از دست آفتاب در پناه دیوارهای خشتی و یورش به دالانهای برکه – تی تخ- آنجا که یک جن به نام " دادوملاکه" منتظر بچه های نافرمان است تا در بعد از ظهرهای داغ تابستان آنها را فریب داده و به دامن خود که همان انبار آب برکه هاست ببرد و خفه کند.

به هر حال، سه سالم بود که از "اوز" – که آن موقع واقعا روستا بود – به شیراز مهاجرت کردیم. انگار دیروز بود... همه داشتند گریه می کردند. من از آغوشی به آغوشی دیگر سفر می کردم و با اشک و بوسه به آغوشی دیگر تحویل داده می شدم. به شیراز رفتیم......

من تا بیست سال بعد تمام تابستانها و عیدهای نوروزم را در اوز می گذراندم. از وقتی چهار ساله بودم تا وقتی بیست و چهار ساله شدم..... بدون استثناء تمام تعطیلات را در اوز می گذراندم..... اوز برای من سرزمین آزادی بود..... پدرم هرگز نتوانست به شهر و شهریها اعتماد کند. شهر برای من به معنی اسارتی بود که باید بعد از پدر از خانه بیرون می رفتم و قبل از پدر به خانه بر می گشتم..... ولی اوز بهشت آزادی بود.....

امروز که چشمهایم را می بندم و به آن روزها فکر می کنم متداول ترین صحنه ای را که به یاد می آورم دو صحنه است: صحنه اوردن آب از برکه و صحنه پختن نان در حیاط خانه.
آوردن آب آن وظیفه ای بود که هرگز تعطیل نمی شد.... هرگز...... آنهای که ثروتمند بودند "قلندر" داشتند. " قلندر" مردی بود که آب را با دلوهای بزرگ حلبی به خانه ثروتمندان می برد و پول دریافت می کرد. که تنها تعداد معدودی از مردم از قلندرها استفاده می کردند. چون تعداد معدودی از مردم ثروتمند بودند.
و بعد صحنه نان پختن...... تهیه نان آسان نبود. مردم دو گروه بودند آنهای که ثروتمند بودند و زمین داشتند و آنهای که ثروتمندنبودند و زمین نداشتند که به این گروه برزگر می گفتند. برزگران بر روی زمین صاحبان زمین کار می کردند و بعد با توافق بین صاحب زمین و برزگر مقداری از گندم را بر می داشتند. مقدار توافق شده بستگی به خوبی یا بدی محصول داشت. اگر به قول خودشان " سال خوب بود" و باران خوب باریده بود و زمین پر بار بود سهم برزگر هم خوب بود و گرنه...... مانند بردگی بود......... وجه اشتراک هر دوگروه این بود که به آب و نان نیاز داشتند.... تقریبا تمام زمینها کشت دیمی می شد. یک روز همه برای پاشیدن بذر می رفتند و بذر را می پاشیدند و بعد دیگر دست خدا بود که چقدر سخاوت نشان دهد و ابرها را بباراند یا نباراند و اغلب هم دستهای خدا بر مردمان روستای من بسیار تنگ بود... تنها آنقدر می بارید که بتوان گندم اندکی را تهیه کرد و نان مختصری را آماده کرد که از گرسنگی نمرد.
زمین رها می شد تا ماهها بعد. و بعد دوباره همه می رفتند برای " بشکار" یا دروی گندم دیمی. و زمین چه بخیل بود.
خوشه های لاغر را می بریدند و در آفتاب پهن می کردند تا خشک شود و بعد خوشه ها را به باد می دادند تا گندم از کاه جدا شود و گندم را به خانه می برند. آن روزها کیسه و گونی نبود. گندم ها را در خمره های بسیار بزرگ انبار می کردند و هر وقت که می خواستند مقداری را بر می داشتند ودر خانه آرد می کردند.
آرد کردن گندم خود داستانی بود: در اغلب خانه ها یک هاون سنگی بود به نام " جوغن" که یک تخته سنگ بود که داخل آن به اندازه یک سطل خالی شده بود. ابتدا گندم را به داخل جوغن می ریختند و با دسته جوغن که یک چوب بسیار سنگین بود می کوبیدند تا خرد شود و بعد گندم خرد شده را با آسیاب دستی که در بیشتر خانه ها وجود داشت و " هاس" نام داشت تبدیل به آرد می کردند. " هاس" یک صفحه افقی بود بر روی ستونی گچی یا ستونی از تنه درخت خرما. و روی این صفحه افقی دو سنگ قرار داشت یکی در زیر بود که ثابت بود و دیگری در روی آن که متحرک و دایره شکل بود. در روی این دایره سنگی دو سوراخ بود یکی درست دروسط صفحه که بزرگ بود شاید حدود 10 سانتیمتر و دیگری در کنار صفحه که کوچک بود شاید به اندازه 2 سانتیمتر . گندم را با دست به داخل سوراخ وسط هاس می ریختند و چوبی حدود یک متر که یک سر آن به داخل سوراخ کوچک کناره هاس رفته بود و سر دیگر آن با طنابی به دیوار وصل بود که به این چوب اجازه تحرک می داد. با کمک چوب صفحه متحرک را بر روی صفحه ثابت می چرخاندن و گندم را در سوراخ وسط می ریختند و بعد از اطراف هاس آرد بیرون می ریخت. کاری بود بسیار پر مشتق و پر زحمت. گاهی برای چند کیلو آرد تمام روز را به کار بودند. زمستانها گندم نم بود و آرد خوب نمی شد.
صدای هاس مانند صدای موسیقی بود... موسیقی بسیار غمگین .... هنوز آن صحنه رابه یاد دارم.... گوی دیروز بود.... مادر بزرگم " فاطمه بانو" در دالان خانه کنار هاس ایستاده بود و گندم ها را آرد می کرد و همراه با صدای هاس و گندمی که زیر دوسنگ خرد می شد شهرهای فایز و محیا را می خواند و گریه می کرد.

جـهان رفت و جوانی و چمن رفت         گل نسرین و سرو یاسمن رفت
پس از من دوستـان گویند افـسوس         که آخر فایز شیرین سخن رفت

*****
خبر امد که دشتستان بهار است           زمـین از خون فایز لاله زار است
خـبـر بـر دلبر زارش رســانـید           که فایز یک تن و دشمن هزارست

من در حیاط خانه با تنها عروسک کودکیم که مادر بزرگم با اضافه پارچه ها برایم درست کرده بود بازی می کردم.... ناگهان عروسک را گذاشتم و به دامن مادربزرگم آویختم وهمراه با او گریستم..... دست از آسیاب کردن آرد برداشت و گفت :" دختر گلم. گریه نکن." گفتم:" تو گریه نکن تا من هم گریه نکنم." و بعد از آن دیگر گریه نکردیم.
آوای هاس بسیار غمگین بود.... مثل اینکه گندمها از له شدن و خرد شدن به فغان آمده باشند.

در آن زمان مردم تنها آرد سیاه – یا همان آرد کامل – را می شناختند . آرد سفید بعدها سوغات شهر بود که به ده آمد و در ابتدا بعنوان یک ماده تجملاتی از آن استفاده می شد و زمانی که ارد آماده آمد جای آردی را که خود مردم درست می کردند گرفت.

نان پختن خود آداب و رسومی داشت. اغلب زنان در صبح زود وقتی می رفتند تا آب از برکه بیاورند و یکدیگر را در کوچه می دیدند به هم خبر می دادند:" امروز من آتش به تنور می اندازم. اگر خواستی بیا." و از همان موقع کار نان شروع می شد. اول باید خمیر را درست می کردند، در کناری می گذاشتند تا ور بیایید و بعد از ظهر شروع به پخت می کردند. در بعد از ظهر همان روز می دیدی که زنان همراه با کاسه سفالی که " تار" نام داشت و خمیر در آن بود به همراه بچه های خود که هر کدام بوته بزرگی از خار را حمل می کردند به طرف خانه یکی از همسایه ها می رفتند. هر خانواده باید سهم خار و آرد ش را با خود می برد. تا از سهم بقیه استفاده نکند.

آن روزها در هر خانه دو نوع تنور بود یکی عمودی که از یک خمره سفالی بسیار بزرگ درست شده بود که دور تا دور آن را گچ گرفته بودند و " تنور" نامیده می شد و دیگری افقی بود که درست کردن آن مهارت خاصی داشت و " برزه" نام داشت. اغلب نانها را در تنور می پختند. هیزم تنور و برزه بوته های خاری بود که از بیابان می آوردند. خانواده های ثروتمند می خریدند و خانواده های عادی خود به بیابان می رفتند و آن را می کندند و می آوردند. صحنه برگشت زنان و مردان از کندن خار درست مثل صحنه برگشتن از میدان جنگ بود. دستها پر از خون و اغلب صورت پر از خراشهای خونینی بود که یادآور جدال انسان با طبیعت برای بقا بود. داستان، داستان بقا بود و ادامه زندگی.... داستان مرگ و زندگی در میان ناکجا آبادی که زمین حتی در رویاندن بوته های خار هم بخیل بود.... و من این زمین را بسیار دوست دارم. زمینی که مادر بزرگم بر روی آن به خشونت جنگید تا 12 فرزندش را بپروراند و 3 قربانی داد...... بعضی وقتها می شد تا هفته ها بعد دید که زنان ومردان گوشه ای در آفتاب نشسته اند وبدنبال خاری که در گوشت دستشان فرو رفته و شکسته شده بود می گشتند و سعی می کردند با انبرک یا چاقو یا سوزن آنرا بیرون بکشند.

در تمام منطقه، اوز به داشتن بهترین نانها معروف بود. زنان اوزی بهترین نان پزهای منطقه لارستان بودند.... و بیشترین تعداد نانها را ما داشتیم. گپوک، تفتون، کلوچه شور، کلوچه شیرین ( تنها شیرینی روستا)،تپ تپی، شلیته، چوولی، فتیر، نان دارتشه، نان نازک، ....... نمونه ای از نانهای بود که مردم استفاده می کردند. نان هسته خرماهم بود ولی متعلق به دوران قبل ازمن بود. من تنها درباره آن شنیدم یا اینکه غذای مردمی بود که بسیار فقیر بودند.......
نان جزء لاینفک زندگی مردم بود. برای صبحانه تقریبا تمام مردم تنها گپوک یا تفتون یا کلوچه و چای شیرین می خوردند. برای نهار اغلب یا ترید بود ( زمستانها ترید بادنجان و تابستانها ترید دوغ یا ماست) یا غذای اصلی مخلوطی بود از نان و یک ماده دیگر مانند پپلوس که از اضافه نان های خشک و ترید بادنجان و میگوی خشک بود یا گوده که از باقیمانده گندم خرد شده بود. یا برنج و رشتبا که مخلوط نان خرد شده و برنج بود.... و برای شام بی تردید نان جزء جدا نشدنی سفره بود و اغلب یا نان و چا ی بود و یا نان و ماست. تقریبا رد پای گندم در تمام غذاهای مردم منطقه دیده می شد. حلواها، نانها، غذاها، نذری ها، جشنها، عروسیها، حتی نفرینها :" نانت سنگ بشه، تنورت سرد بشه، خدا نانت را ببره، محتاج نان بشی.....)، و دعاها:" همیشه تنورت روشن باشه؛ سفره ات پر برکت باشه، ....."
نذری که به مسجد می داند نان بود. باید حتما در ماه رمضان نان را به مسجد هدیه می دادند تا روزه گذارن غریب در مسجد روزه خود را باز کنند. در مراسم عروسی و عزا تمام اهل محل جمع می شدند و نان را می پختند تا فشار زیادی بر صاحب عزا یا عروسی تحمیل نشود. اگر شب یک عزیزی که مرده بود به خواب مردم می آمد روز بعد نان خیرات می کردند و می گفتند:" تا به فرزند/ دختر/ برادر/ مادر/...... مرحومم برسد."
هر گز نان مانند یک زباله دور ریخته نمی شد. با نان های خشک حجیم و کلفت پپلوس و با نان های خرد شده خشک شده نازک، برنج و رشتبا درست می کردند. بعضی وقتها هم نانهای خشک را در پارچه نمدار می پیچیدند و بعد از اینکه کمی نم می شد و نرم می شد با سبزیهای که از کوه آورده بودند می خوردند.

قسم ها بر سر سه چیز بود" به نان سفره ات قسم....."، " به نمکی که باهم خوردیم قسم..........." به چراغت قسم.............." روزگار عجیبی بود..... بعدها که به شهر آمدیم و خبری از گپوک و پپلوس نبود نان های خشک را جمع می کردیم و هفته ای یک بار به مردی که در کوچه ها داد می زد:" آهای نون خشکی..." می دادیم و نمک می گرفتیم. تنها نان با نمک قابل معاوضه بود..... هیچ پولی نمی توانست ارزش نان و نمک را تعیین کند. آن روزها هر وقت در گذرگاهی تکه نانی می دیدم، نان رابر می داشتم می بوسیدم بر پیشانی می گذاشتم و در جای که لگد نخورد می گذاشتم...... خدایا چه بر سر قلبم آمده؟؟؟؟؟؟؟

با تشکر
فاطمه فریدونی

(نشر این متن بدون دخل و تصرف بوده است. دوستان عزیز هنگام نشر متن حتما نام نویسنده و منبع را ذکر نمایید).

* عکس از عبدالغفار علیرضایی

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۲

سرزمین پدری


از دِه که دُر اچـِم لـُو وَ دریا یا گـَهدِم یا سرحَد و کِبله که بکنم.هر جا و هر مکانی وَ هر خشی و جهونِنی که بـِه ، انگار مُسُو چُن دیکـَی پسین لِچ آستوگِ خونـَی هِشتنـِ بُوامو شـَستـَه، یبه. وختی اِ دِه اُداد خوت دور اَدَبـِه یَک جـِـِری یاسَهِ اِن دِهنو تـَدَبـِ که انگار یاسَه بهشت تابُدِی. 

ان دنیانو انگار بُری تـَکـُش دِرازه اُ تی اُن خارجی که اگت حالـَ هرجاش از شرق تا غرب و شمال تا جنوبش اثری یا نشونه ای از یک چی مُن خومو اَبـِنِم ماه مودَبه ،انگار گـَهی مونِدِدِه . خدا نکو تـِی دیار خـُربَت یک اَچُم زَبـُنی بـِبـِنـِم انگار پُشت مُو کـُه سَوُز ابــِه و زمِن زر پامو سخت و کایـِم اَدَبـِه. ولی وختی لـُو وا دِه خـُت کـِ اکنِه اولین جـَی که وَ زَبُن خـُت گپ زَتِهت ماه تِدَبه اُ چُن مُرخیزَی‌اِ که انگار از کـَفـَس ول بُده تا بـِرَسِه دُم کـَلَتی کـُهنـَی بُوَیی که شِتِک گـُت بُسته یانه چو اگذری . 
اِنگواِ که هیچ جا دِه اُداد و سایه دُوَر هِشتِنِه خونـَی ِ بُوا و باگـَپُت یَـَـبـِه...

*متن به لهجه سدهی از گویش خنج در زبان اچُمی


                         

یکشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۲

لیموناد

سیزده که به در می شود خنکای بهار جایش را به تشباد پشبن داغ می دهد و تابستان فرا میرسد..هر چند بوی عطر تارونه فضا را پر کرده و شربتش دل را حول حال می کند ولی این شربت آب لیموی مادربزرگ است که به جسم خسته ی از کار رسیده امان دلچسبی می بخشد..

نوشیدنی خنک لیموناد را برای روزهای گرم تابستان انتخاب کنید.
مواد لازم:
لیموی بزرگ: 5 عدد
شکر: یک و یک چهارم پیمانه
آب: یک و یک چهارم لیتر
دستور تهیه:
ابتدا لیموها را پوست کنده سپس به آن ها را به شکل حلقه های نازک برش دهید. . درون کاسه ای جداگانه، برش های لیمو را قرار داده و روی آن ها، شکر بپاشید و آن ها را به مدت یک ساعت در دمای اتاق قرار دهید. . درون یک قابلمه درب دار، آب را جوش آورده و آن را فورا روی حلقه های لیمو بریزید و 20 دقیقه صبر کنید تا خنک شوند سپس آن را صاف کرده و حلقه های لیمو را بیرون آورید. . حلقه های لیمو را درون کاسه ای دیگر فشار داده و آب آن را خارج کنید. آب لیمو حاصله را به مخلوط شکر اضافه کرده و آن را هم بزنید بگذارید خنک شود، سپس آن را میل کنید.

چهارشنبه، اسفند ۳۰، ۱۳۹۱

سال نو وَ خشی ونـَکی

نشانه های بهار را در زاد بوم و دیار پس از گذشتن سوم و سرما ی چله به استقبال می رویم..بارانی اگر باشد که سرسبزی و نشاط و اگر نباشد هم هوای خوش ما را در کوتاهترین تعطیلی هم که باشد به دور هم جمع می کند..در جای جای اچمستان چهارشنبه سوری رسم خود دارد و کنته های نخل و سیب زمینی های زیر بل و تش...و لبخند هفت سین بر چهره ی زندگی..امسال هم با گلستان موسیقی به استقبال بهار رفتیم..شادی و انرژی گرفتیم و آنها که دور از دیارند اگر توانشان بود توشه بر دوش در راه ده اند..سلام ما را به ده برسانید به آبد شهر دلها که بوی آب و خاک بهاریش جان را زندگی دوباره می بخشد..به برکه های نیمه پر به نخل های سرفراز سربه زیر به بلبلان عاشق بر کنار و کهور ..

اچمستان سال نو شمسی را به همه ی دوستان عزیز تبریک می گوید و برای همه سالی آکنده از نشاط آرزو می کند با امید به این که با همراهی شما در سال پیش رو وبلاگ نیز سرشار از وجود گرمتان گردد.
و این دعا همراه روزها و شبهایتان : روسفیدی/سربلندی/سرفرازی/سرسبزی/دل خوش و رزق و روزی با شما باد.





*با سپاس از آقای برزکار بخاطر عکسهای زیبا


یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۱

نوای اچُم


رسیده ایم به نزدیکی روزی که روزهاست در انتظارش بوده ایم ،بار دیگر گلستان و بار دیگر بهار با شکوفایی ترانه های جنوب.به انتظار همه ی دوستان برای همراهی در شور و شادیمان در داک تاک امارات مول خواهم بود .

با مهر و احترام احسان عسکری

شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۱

یوسف هادی

بیستم مهر ماه هفتاد و نه، کوس مرگ بر بام موسیقی بستک زدند تا بزرگمردی که بیش از چهل سال نوای آسمانی خویش را به دل اچمی‌ها می سپرد رخ در نقاب خاک کشد..از اولین کسانی بود که صدای خویش را بر گرامافون ضبط کرد و به دست اهل دلانی که هنوز به آوای پای کاروان -دنکولو دنکاو-زندگیشان می بخشید رساند.
او در سال 1316 متولد شد در بحرین قد کشید و همان جا موسیقی را در کنار بستکی های مقیم که اغلب سیاهان خانه زادشان را نیز با خود از بستک همراه آورده بودند فرا گرفت.هر سال سختی های مسیر رفت و آمد به دیار را به جان می خرید و در ماهای پایکوبی و شادی شهرش که اغلب هواخشون و بهار بود شریک می شد.غلام ایاز از یاران همیشگی او از سیاهان خوش نفسی بود که در ساز دمیدنش نان بود که روح به جانی دمیدن..رقص سنگین و وزین بستکی با ساز ایاز و اساک فیریز و محرم و آوای خوش یوسف هادی همراه می شد و شادی به دلهای مجذوب موسیقی می بخشید.
اگر چه برای مدتی فعالیت موسیقی در ایران کمرنگ شد و رفت و آمدهای یوسف هادی به ایران نیز تحت تاثیر این جریان قرار داشت اما نوارهای او کماکان به دست مردم می رسید و بخش فارسی رادیو کویت نیز با پخش آهنگ های او دل طرفداران امی خود را که در سراسر منطقه پخش بودند را به دست می آورد.با همه ی اینها آرزوی یوسف هادی برگشت به دیار و اجرای موسیقی در بین مردمی که از نزدیک حس و لمسش کنند و از خودش باشند بود از این رو دگر بار دل به دیار بست و در برگشت با چند اجرا در جمع مردم در عروسی ها روان خویش را آرامش بخشید.
یوسف هادی شصت و سه سال بیش نداشت اما حس می کرد در دیار است و دین خود را نسبت به هم زبانان و به قول خودش بستک عزیزش ادا کرده.از این رو شبی به آرامی سر به بالین می نهد و صبح روز بعد از خواب بر نمی خیزد..

ناگفته نماند که سرایندگان خوب بستکی همواره او را همراهی می کردند از این رو وقتی ترانه های اورا مورد بررسی قرار می دهیم می بینیم یک تاریخ و یک فرهنگ عظیم در موسیقی او موج می زند..روانش شاد و یادش گرامی باد.


*عکس از وبلاگ هرنگ سبز

شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۱

شور و شوکت /استاد فیصل دانش


در پروفایل شور شرجی که وبلاگ سفرنوشته ها و دلنوشته های اوست خودش را اینگونه معرفی نموده:

نام: فیصل دانش

تاریخ تولد: 20 شهریور 1339
جنسیت: مرد - متاهل
محل سکونت: ایران - بندرعباس
درباره من: بنام او که قلم به دستم داد تا بنگارم از آنچه در کنج دلم می گذرد. و بنام آنکه یاری ام کرد تا با واژه ها آشنا شده و از شور و شرجی احساس بنویسم....
مرا بهتر از خودم میشناسید..از روزهایی که رفته اند و روزهای پیش رویم که باز هم با شماست.

و متواضعانه درباره علاقمندی هایش نوشته:
علایق: ورزش - عکاسی - شعر - نقاشی - وبلاگ نویسی
سیاسی/اجتماعی: مشارکت در کارهای گروهی و اجتماعی
کتابهای مورد علاقه: تاریخی - رمان - ادبی و شعر
فیلمها و سریالها: فیلم های تاریخی
موسیقی مورد علاقه: اصیل ایرانی
ورزشهای مورد علاقه: تکواندو - کوهنوردی - پیاده روی - هندبال - بسکتبال
............
آیا ما هم او را به این اختصار می شناسیم؟
پس کیست آن فیصل دانش که اولین مدال رنگین تکواندورا در المپیک سئول بر گردن آویخت واولین مدال المپیک تکواندو کشور ... اولین مدال المپیک کشور بعد از انقلاب ... و تنها مدال المپیک استان هرمزگان در بیست و چهارمین دوره المپیک تابستانه سئول 1988 کسب کردو به نام ایران و ایرانی افتخار آفرید و بعدها مدالهای رنگارنگش در عرصه های مختلف جهانی اشک شوق به دلها نشاند و شور ها به پا داشت..
ما خانواده افتخار آفرین دانش را به نام تکواندوی ایران و جهان می شناسیم و فرید و فریبرز و فرجام را هم از خاطر نمی بریم چه برسد به استاد فیصل که فعالیت های مختلف اجتماعی او همواره موجب شادی دلها بوده است..به راستی که خون مادری اچمی در رگانش جاری است و زبان زیبای اچمی بر لبش روان...
به پیشنهاد دوستان و همراهان اچمستان گردن می نهیم و سعی می کنیم به زودی مصاحبه ای با فیصل دانش عزیز داشته باشیم ..
امید که استاد زمانی برای همراهی با ما در مصاحبه داشته باشند.


دوشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۱

شور نوا

زندگی اچمی همیشه با شور سوز و شیدایی شروه و ترانه هایش همراه بوده ..چه بر بلندای نخل و چه در فصل برداشت از گندمزار ..و چه در شیدایی عرفانی مولود خوانی وقتی دست در کمر هم یا هو و یا حق گویان میلاد نبی اکرم را گرامی می دارند..سینی های شیر داغ آنگاه که زمستان سرد با شادی مولود گرما می گیرد و شربت های خنک در تابستانهای داغ مولودی..شروع ماه مولود ..شروع شادی ها و سر آغاز ساز و تنبک ها و دستمال در هوا رقصاندن ها یی است که لبخند زندگی را برا لب می آورد و شکوه روزگاران را می ستاید...
مولود خواني به مناسبت ولادت نبي اكرم
روستاي كنچي هرمزگان/ شب دوازدهم ربيع الاول 1434
عکس از رامی رفیعی
بَر ِنـَه -خنج
عکس از دکتر خنجی

پنجشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۱

گلستان بهار

امروز وقتی خبر قطعی کنسرت گلستان را شنیدم خیلی خوشحال شدم.از این که دوباره بسیاری از اچمی های زنده دل می توانند این اتفاق بزرگ را از نزدیک ببینند و به قول دکتر خنجی در این شور همدلی همراه باشند.گلستان چیزی فراتر از یک گروه است.چرا که دو ملت و دو فرهنگ را در یکی کردن جهانی که ما در دهکده ی کوچکش هستیم همراه می کند.موسیقی زبان مشترک تمام ملت هاست.آن حس درونی ای که بودنمان را به یکدیگر پیوند می دهد و چه دلنشین تر از این که این موسیقی با زبان اچمی که زبان دلدادگی هاست همراه باشد.
می دانم که همه ی دوستداران گلستان که خبر برگزاری کنسرت را شنیده اند چه در ایران و چه در امارات و هر جای دیگر که توان آمدن داشته باشند بی صبرانه منتظرند...چنان که من بی صبرانه منتظرم...

دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۱

وگـَه وَ خشی

در گذشته ای نه چندان دور به هر کجای سرزمین اچمستان که می‌رسیدی آفتاب نزده از حیاط خانه هایش دود زندگی را می دیدی، مادری که بـِرِزو یا چاله اش را گرم کرده تا صبحانه و نان روزانه سرایش را تهیه کند...منتظر بود تا مرد خانه و فرزندانش از خواب برخیزند و صبحانه شان را گرماگرم بخورند... نانی که حاصل زحمات خانواده و روزی و برکت سفره شان است.
تـَوَر ِز یا بالـَتـَوَ نوعی از انواع نانهای اچمی‌ست که زینت بخش سفره هر اچمی‌ست،صبحانه و شامی مفصل و زینت بخش سفره عید و مهمانی عزیز...
البته امروزه نیز این نانها پخت می‌شود ولی متاسفانه با ماشینی شدن زندگی، نانهایمان نیز ماشینی شده است.
حال بپردازیم به نحوه پخت آن...

مواد مورد نیاز:
-آرد
-خمیر مایه(خمیره)
-تخم مرغ
-گل هِسک
-مهیاوه
-کنجد
-روغن
ابتدا  خمیر را آماده با آب ولرم ،نمک و خمیره به آن اضاف کرده حسابی ورز داده و در جای گرم نگهداری می کنند و می‌گذاریم تا بالا بیاید ، خمیر تورز باید رقیق باشد تا به راحتی روی تابه پهن شود.
ابتدا تابه را روی اجاق یا چاله زغالی قرار می دهند حسابی که داغ شد خمیر را روی تابه ریخته پهن می کنیم البته باید دست خیس باشد تا به دست نچسبد،سپس ابتدا مخلوط تخم مرغ و گل هِسک(گل هسک برای رنگ و طعم بهتر) سپس کنجد و آخر مهیاوه  را روی خمیر می ریزیم صبر می کنیم  تا خودش را بگیرد ، سپس تاوه را بر می‌گردانیم و می‌گذاریم خوب برشته شود، بعد از برشته شدن تـَوَر ِز را با کارد یا کاردک جدا میکنیم...مرحله آخر روی تورز روغن یا کره می زینیم...
تـَوَرِز با تخم مرغ و مَهیَه روغن صرف می شود...
این نان را تا چند مدت میشود بصورت فریز نگهداری کرد.
نوش جان...

دوشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۱

نشترز

سلام دوستان...
از با هم بودنمان بیش از یک سال می گذرد در این مدت شوق شادمانی از همراهی شما در دغدغه های مشترک به ما قوت قلب داده و به تلاشمان برای هدف مشترکمان سو و جهتی قوی تر داده است.خوب است که برای رسیدن به هدف که همانا نگهداشت و بارورتر نمودن فرهنگ اصیل اچمیمان و بالاخص توجه خاص به زبانمان است قدری عملی تر بیندیشیم و از عرصه گفتار به کردار روی آوریم.و این شدنی است با آغاز کردن زبان آموزی به کودکانمان در خانه برای پاسداشت زبان شیرین اچمی در هر گویش و لهجه ای که هستیم.به انجام رساندن نمودهای فرهنگیمان مثلا برگزاری عروسی ها و شب های چله نشینی و روی آوردن به گپ شوها در جمع بزرگان فامیل و اندکی فاصله گرفتنمان از تمام وقتی در پای عالم مجازمان..در لبخندمان را با شکوه هر چه تمامتر به روی داشته های ارزشمند قومی مان باز کنیم و وجودمان را از آنان گرم و سرشار..بگذاریم بچه هایمان طعم خوب بُـدُوَ یا همان بتوو را بفهمند بار دیگر برای کشیدن طرح بادگیرها و به انجام رساندنشان هر چند تزیینی قلم اندیشه معماریشان را به دست بگیرند .مزه ی آب برکه را بچشند و ....
در این راستا برگزاری نمایشگاههای عکس.برگزاری هم نشینی های زبانی/تشکیل انجمن های مختلف فرهنگی و ادبی و هنری در هر جای جهان که چند اچمی در کنار هم حضور دارن شدنی است.بیایید دست در دستان هم درب سالن های نمایشگاهی را با شکوه نقاشی و خط و عکس هنرمندان اچمی بگشاییم و سالنه ای موسیقی را آکنده از آوای گرم اچم بکنیم...

با شما و برای شما...
 رقص و پوشش اچمی -خنج 
عکس از سایت خنج تودی

نمایشگاه خط و نقاشی در حمام خانی بستک- نوروز 90
عکس از محمد بارکار

بزرگداشت عبدالمجید ارفعی- اوز
عکس از سایت پیام دانش
 دختران اوز با پوشش محلی در مراسم بزرگداشت عبدالمجید ارفعی
 عکس از محمدشریف محبی

 دومین تور عکاسی جشنواره عکس لارستان 
عکس مسلم ابراهیمی