چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۰

بر بلندای تاریخ

آثار به جا مانده از گذشتگان در دل یک دیار.نشانگر قدمت و گویای تاریخ رفته بر آن سرزمین است.
اچمستانی که ریشه در دل تاریخ کهن ایران زمین دارد وامدار تاریخ با شکوهی است که قلاع و برج و باروهای به جا مانده نشانگر آنند...
از این قلاع در کتابهای مختلف تاریخی و ادبی ایران نیز نام برده شده است چنان که در شاهنامه آمده:

به جایی برم کت نباشدنشان/ به میمون دژ وقلعه دیدبان 

خوشبختانه اکثر این قلعه ها به عنوان اثر ملی به ثبت رسیده اند و به عنوان یکی از مراکز گردشگری به حساب می آیند.

ناگفته نماند که عکس بسیاری از قلعه ها مانند قلعه ایلود که به جای مانده از دوره سلوکیان می باشد در بین عکسهایی که در ذیل می ایند نمی باشد که جای تاسف است و دیگر این که تمام این آثار چشم امیدشان به نگاهی است که در حفظشان پرتلاش و کوشا باشد , و نگذارد ویرانی نابودشان کند!!چنان که می بینیم هستند آثاری در عکس زیر که اثری از آنها بر جای نمانده است..
با این امید که بتوانیم در راه آثار مانده و نگهداشتشان پرتلاش و موثر باشیم.

قلعه کلات گراش با نورافشانی زیبا در جذب توریست می کوشد

قلعه اژدها پیکر بر بلندای شهرلار در کنار آثار بر جا مانده مانند مقبره مادر نادرشاه..
تنها به اتکای ستونها بر پای ایستاده است

قلعه دولاب در فداغ

قلعه میمون در فداغ یکی از قدیمی ترین قلاع اچمستان

قلعه دیده بان مرکز فرماندهی جهانگیریه بر کوه انزره در جنوب شرقی بستک
که تنها دیواره  این قلعه عظیم بر بلندا مانده است

قلعه لشتان(لشتغان)یکی از مقرهای فرماندهی شیخ احمد مدنی
که در نگهداشتش تلاش چندانی به کار برده نمی شود.

تصویری از قلعه اوز که متاسفانه از بین رفته است 

قلعه قلات(خانی) بر بلندای کوه جنوبی بستک که در محدوده ی ممنوعه !واقع شده و دسترسی به آن توسط علاقمندان گردشگری غیر ممکن شده است.

قلعه تنگ بیخویه سده که بدست رئیس حاجی عسکركلانتر سده بنا شده تنها قسمتهایی از آن باقی مانده

یکشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۰

هنر نزد دستان اندیشه ای است که قرآن را بر فلز جاری میکند...

آنکه بدور از دیارش با دستانی هنرمند از دل و جان و وقتش مایه میگذارد و کلام خالق هستی را بر ورق آلومنیوم جاری میسازد زاده سده خنج است ،ساکن قطر ،سیف الله محمدپور...
















*عکس از خنج تودی

چهارشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۰

سَل ِ خش ُ نَخَش

وقتی دل به حرفهای  پدر بزرگها و مادربزرگ می سپاریم برایمان از گذرهای تاریخی حرف می زنند که معمولا با  آن چه می شناسندش در هیچ جای تاریخ مکتوبی به آنها اشاره نشده است.اما سینه به سینه مانده  است..بد نیست با هم نگاهی به این سالها و گذر سیاه یا سفیدشان ازاچمستان داشته باشیم..سالهایی که اغلب بیشتر اقلیم را در برگرفته و معمولا حوادثی تلخ و ناگوار را در پی داشته است...

سال زلزله
متاسفانه بیشترین حادثه ی طبیعی که خسارت های جبران ناپذیری را در طی قرون به اچمستان وارد آورده زلزله بوده است از این رو سالهایی که  به این نام خ وانده می شوند کم نیستند
-قدیمیترین زلزله ها که به نام سال بلا  از آن نام برده شده زلزله ای است که در عهد صفوی  لار را به  تلی از خاک تبدیل کرد ..در تاریخ معماری ایران بنای  محله های نو لار را پس از آن می دانند..
زمان ناصرالدین شاه قاجار در زمان حکمرانی مصطفاخان بستکی بر جهانگیریه نیز زلزله ی ویرانگری رخ داده است..در این زلزله نود درصد جناح ویران شد و 85 نفر زنده به گور شدند در غم این مصیبت شعری  از فایز بستکی به یادگار مانده:


مــرکـب شـادی بـرفت  ، قـافـله غـم رسید            برگ عــزا سـازکن ، ماه محرم رسید
جـام مـی‌ ازکـف بـنـه  ، نوبـت ماتم رسـید            جـبـه اطـلس بکـن ، جامه نـیلی بـپوش
بـا رخ ، چون کهربا ، با کــمر خم  رسـید            شد بــسر ایـام عـیـد، ماه عـزا را بـبین
خون زدیـده روان گـشـت ، چو مـاتم رسید           زین غم ازحد فـزون، وزدل‌ لبریزخون
بر سر شاه شـهـید ، بـر دگــری کـم رسید             دیـده دوران ندید ،  آنچه رسید از یزید
بر سر عرش عــظیم ، لـرزه دمادم رسـید             شمر لعین و لئیم ، کرد شهید آن کـریم
ســوز چـنـیـن آشــی  ، بـــر دل آدم رسـید            خـار چنیـن ماتمی ،  دیـدهٔ حـوا خلید
آه خلیل از زمـــین ، تا به فـلک هم رســید            نوح زطوفان چـشم ، کشتی غم برکنار
بـهر عزاخــوانـیش ،  عیسی مـریم رسـید            موسی عمران زتن ، چاک زده پـیرهن
مظـلمه کــافـــران ، بر هـمه عـالم  رسـید             ناله کن افـلاکیان ، خاک بـسر خاکیان
وز عــمل ایــن گروه ، برقد مـن خم رسید            زین‌غم افزون زکوه،پشت فلک شد ستوه
زانکه به هراهل راز،هم غم وهم،هم رسید            باغم سوز وگداز، «فایز» مسکین بساز 



سال 1299 ه.ش.نیز سال زلزله خیزی بوده  که به نام سال زلزله ای در تاریخ دیار می شناسند یکی از حوادث مهم آن سال می توان به زاده شدن بانوی بزرگ اچم مریم بهنام اشاره کرد
متاسفانه زلزله های ویرانگر دیگری نیز مانند زلزله اردیبهشت ماه 1339 که موجب کشته شدن بیش از 450 تن در لار شد نیز هر گز از خاطرها نمی رود...


                                                                      لار1339

سال قحطی:
                                                             16اسفند یاد اور قحطی بزرگ ایران
                                                                  در بحبوبه جنگ جهانی

سالهایی که علاوه بر همراهی نکردن طبیعت در کشت و کار جنگ نیزرمق زندگی را از چهره شهر و دیار بر گرفته بود به سالهای قحط معروف است....که دو دوره جنگ جهانی اول وجنگ جهانی  دوم را نیز شامل می شود..

..سال دردی:

حدود سال 1300 بیماری وبا بیشتر نواحی جنوب کشور را دربرگرفت که تلفات زیادی را در پی داشت..در خاطره ی  اچمستان این سال به نام سال دردی شهره است..

سال ملخی:
سالهایی که حمله ی لشکر ملخها به کشت و کار کشاورزان  صدمات زیادی را وارد می کردند:
مِگی اتات و چپ چپی نون اخیت لا و َ سپی



سال سیلی:

سالهایی که بر اثر بلای طبیعی سیل علاوه بر خسارات مالی خسارات جانی را نیز به دنبال داشته است ..مثلا سال سیلی در بستک در سالهای 1360 و 1371


خرابی های بستک در سیل سال 1360

-------------------------------------------
البته ناگفته نماند سالهای شاد و سرسبزی به نام سالهای سلطانی که با بهار و سرسبزی همراه بوده  نیز کم نداشته ایم...
ماهیت هر سرزمین همراهی تلخ و شیرین هاست..
زندگیتان از تلخی حوادث به دور باد...

یکشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۰

فسیل تمامیت فصل ِ بودن

ِ
تیم ، فسیل،مغ ،مُه ، خرمان(پهلوی) ،نخل ، هزار و یک حکایت دارد.. درختی مبارک و از عجایب روزگار که عشق به آن از اولین نگاه  کودکیمان تا دمدمه های عصاگیری و نبود قد می کشد... فسیلی که هر اچمستانی از آن خاطره و یادی دارد ،از بازیهای کودکانه و پیدا کردن خلاله در سایه سارش تا کسب رزق و روزی حلال، از ثمر و محصولات این درخت متبرک تا گندم را به سپی زدن و در تولکش نان خوردن...
مبارکی وجودش و نشاندن اصله ای از آن با زادن فرزندی..
آن چه از کودکی خاطرمان را نقش زده و سینه به سینه به ما رسیده آنکه نان و خرما نیرو بخش انسان بوده و طبق اعتقادات گذشتگان یک نخل چون یک فرزند و عضوی ازخانه و خانواده  است.

اجداد ما فسیل را از نسل آدمی می دانستند و معتقد بودند که ریشه فسیل از آدمی است و فسیل را با شگون و مایه خیر و برکت می دانستند.از این رو واحد شمارشش نیز نفر برگزیدند چنان که واحد شمارش آدمی را..
در ادیان و مذاهب مختلف نیز از فسیل به نیکی یاد شده و درختی مقدس و دارای منزلتی خاص بوده چنان که سومری ها درخت خرما را تقدیس کرده و آن را نمونه برکت میدانسته اند، اوائلیها(بحرین) در دوران قبل از اسلام نخل را بعنوان جاندارمقدسی مورد پرستش قرار میدادند، هندوها تا کنون شرط وجودی برکت را در خاندان داماد و عروس ، وجود نخل میدانند. عرب خرما را تنها ماده نغذیه عموم و نخل را شجره الحیات دانسته و ریشه آن را از آدمی می دانند، ایرانیان عموما ساکنان جنوب نخل را تنها میراث پس از خود دانسته و این درخت را شجره وفاداری می دانند که پس از چهار پنج نسل یکی پس از دیگری نان بده خود را معرفی میکنند.
ذکر نام خرما در آثار مذهبی ، دعاهای بودا و کتابهای مقدس چون قرآن مجید و تورات اهمیت و ارزش این محصول را آشکار میسازد..مانی پیامبر نقاش مبعثش در زیر درخت خرما صورت گرفته است.در پاره ای از روایتهای دینی از خرما به عنوان میوه ای بهشتی یاد شده، چنانکه در مجموع آیه های شریف قرآن مجید 27 آیه درباره نخل و اجزاء آن یاد شده است.
آيه اى از سوره «ق»
و النخل باسقات لها طلع نضيد رزقاً للعباد و احبينا به بلده ميتا الخ…
يعني: نخل درخت باليده و بلندى است كه داراى اليافهاى تو در تو متراكم و مترادف است و آن روزى بندگان است كه از آن سرزمين مرده را زنده گردانيده ام.
در سوره النحل نيز اين آيه آمده است كه: و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكراً و رزقاً حسنا و از ميوه هاى درختان خرما و انگور ماده سكرآورى (نشئه آوري) كه روزى خوبى از آن بر مي‏ گرديد .
در سوره مؤمنون مي‏فرمايد: فانشاناكم به جنات من نخيل و اعناب.
پديد آورده ايم براى شما باغ هايى از درخت خرما و انگور.
در سوره مريم عليهاالسلام آمده است: فاجائها المخاض الى جذع النخله درد زائيدن او را به سى تند درخت خرما مي ‏كشانيد و در سوره مريم عليها السلام آنجا كه اين بانوى بزرگ را درد زايمان مي‏گيرد و به غذا و آب نياز پيدا مي‏كند فرمان مي‏رسد: و هذى اليك بجذع النخله تساقط عليك رطباً جنيناً و على واشربى و فرى عينا:‌
اى مريم تنه درخت خرما را بتكان كه براى تو رطبى روشن و تازه فرو مي‏ريزد و بخور و بياشام و چشمانت را از آن روشن گردان.
و آنجا كه از نابودى قوم يا اقوام غضب شده اى ياد مي‏ فرمايد چنين مثل مي‏زند:
كانهم اعنجاز نخل منقعر مانند ريشه ‏هاى از جا كنده نخل. و در جاى ديگر «كانهم اعجاز نخل خاويه و يا مانند اين اشاره دارد كه قطوفها وانيه و دانيه عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا و النخل ذات الاكمام و در سوره يس آمده است: و جلعنا فيها من نخيل و اعناب و ذرع و نخل صنوان و غير صنوان يشقى بماء واحد و در زمين قطعه هايى كنار يكديگر است و بوستانهايى از انگور و كشتزار خرما بن رسته از يك ريشه و نارسته از يك ريشه كه با آبى واحد آبيارى مي ‏شود.

حديثى از رسول اكرم «ص» نيز درباره نخل نقل شده است: اكرموا عماتكم النخله.
درباره خرما روايت هاى بسيارى هست از جمله اينكه مولانا و سيدنا على ابن ابيطالب عليه السلام روزى مشتى هسته خرما بر كف دست داشت و به صحرا مي‏رفت. يكى از ياران ديگر پيامبر به آن حضرت برخورد، گفت: كجا مي‏ رويد؟ فرمود: «مى روم تا نخلستانى از اين هسته ‏ها به وجود آورم.» و روايت كرده اند كه روزى در خوردن خرما با رسول اكرم«ص» همسفر بودند. پيامبر خرما مي‏ خورد و هسته آن را پيش مولاى متقيان مي‏انداخت. پيامبر پس از خاتمه طعام خطاب به على «ع» فرمود: چقدر زياد خورده اى على و على (ع) پاسخ فرمود: معلوم است چه كسى اين همه را خورده و از ابوبكر صديق «رضي» روايت كرده اند كه در ركاب فرمانده منصوب خويش پياده مي‏رفت و توصيه مي‏كرد به عدم قطع اشجار به ويژه نخل.






چهارشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۰

واین آمدن و رفتن ها...........

در گذر از هر خطه آن چه آدمی را در تاریخ همراهی می کند ، انداختن نگاهی به پیشانی آن شهراست...قبرستان،گورستان،مشهد،خاکستان،مقبره..مزار و.....به هر نامی که بخوانیدش حکایتهای گفته و ناگفته ی مردمی رفته است که از خویش بودن را به هر شکلی بر جای گذاشته اند..فاتحانی رفته از یاد و کاخهایی رفته بر باد..

شاید نگاهی به چند قبرستان در جای جای اچمستان خالی از لطف نباشد و پیش از آن به یاد تمام رفتگان که پیشانی بر این خاک مقدس ساییده اند الفاتحه:


سنگ قبری از فال گله دار

گلزار شهدای گراش

آرامگاه شیخ دانیال خنج

سنگ قبری از سده های نخست اسلامی،در ایلود بستک

سنگ قبری در خنج

قبرستان اوز-حبیب قاری

گلزار شهدا لار

زیارت گاه شیخ حسن عال،کوهیج بستک

قبرستان.بستک

قبرستان.کوخرد بستک

سید آگاه(قبرستان) سده

یکشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۰

قدرت دکترای همت

مسئول اچمستان سلام.من بلد نیستم خوب بنویسم ولی سعی کردم اولین همتی که به خرج می دهم نوشتن نامه ای به شما باشد، تا در اچمستان آن را بگذارید. می دانم نوشته ام دراز می شود ولی خواهشمندم حوصله بفرمایید و تا پایان بخوانید و برای گذاشتن در سایت آن را حذف نکنید.من زمانی خوب انشا می نوشتم ولی حالا همه چیز یادم رفته ،جز ادعای دوره مدرسه ام.می دانی که ما شاید هیچ همت و توانی  نداشته باشیم  ولی ادعا را حداقل همیشه داریم..با همه اینها می نویسم چند تا عکس هم که اضافه می کنم را هم بگذارید تا نوشته ام را خوب توضیح دهد..ممنون از شما.

وقتی هوا مانند عکس دکتر خنجی در بالا  بهاری می شود وخبر باران می رسد و سرسبز شدن خاک ،در این دوری،  دل تو می گیرد تا به سویخانه هوایی بشوی و تو به دلایلی که خودت می دانی و معمولا تمام دور افتادگان از زادگاه هم میدانند نمی توانی ،،دلت بد جوری می گیرد..دیروز داشتم فکر می کردم.تا کی این همه دوری را باید تحمل کرد؟این همه سال در غربت به جز دغدغه نان که داشته ام چه کرده ام.البته خب باز خدا را شکر که جایی برای نان درآوری بوده است که بعد از تحصیلاتم بیایم و کاری داشته باشم تا با کسب روزی حلال خانه و خانمانم را بچرخانم.ولی راستی همه اش این است.؟؟؟ .نه.
من می دانم و شما هم می دانید که همه زندگی این نیست..وظیفه های دیگری هم است که باید در این چند صباح زنده بودن بر گردن گرفت و پذیرفت و عمل کرد هر کس در حد تواناییش..حالا چه شد که به این فکر افتادم..

داشتم آهنگ(( گنج)) دکتر خنجی را گوش می دادم قبل از آن هم ((مو میاده)) را گوش داده بودم..همه علاقمندان و کسانی که از موسیقی مثل من فقط کمی حالیشان می شود هم می فهمند که این دو آهنگ و البته خیلی از آهنگهای دیگر گلستان چقدر بر آدم تاثیر می گذارد..انگار در ((مومیاده)) بلند می شوی تمام خاطرات به ذهنت می آید بعد یک جایی می ایستی تا خودت را نگاه کنی و ببینی به قول معروف چند مرده حلاجی.چقدر ناراحت می شوم وقتی بعد از شنیدن ((گنج)) می بینم انگار همه اش به دنبال زندگی دو زده ام وبه دنبال نام و نان بوده ام و به خاطرم نبوده که همه ی اینها از بین می رود و ارزش چندانی هم ندارد. نه به دیار و سرزمینم کاری داشته ام و نه به فکر ارزش دادن به خیلی چیزها بوده ام.حتا گاهی نزدیک ترین چیزها را هم از یاد برده ام و مثل یک آدم بی معرفت نتوانسته ام زندگی و آن چیزی که جریان دارد را خوب ببینم(باور دارم که خیلی از شماها هم گاهی این احساس را دارید).((گنج)) را که گوش می دهم تازه می فهمم تمام چیزهایی که دنبالش بوده ام از دست می رود و هیچ چیز جز خوبی و محبت ارزشی هم ندارد حتا اگر قارون باشیم.تنها چیزی که از ما برجا می ماند این نام و نشان و ثروتی که الان با خود آن را یدک میکشیم نیست حالا هر چقدر که پول داشته باشیم یا هر تحصیلی که داشته باشیم  آن چه  بر جا می ماند معرفت و خدمت است آن هم به انسانها.به دنیا.به سرزمین و به زادگاه.وقتی نگاه می کنم انگار هیچ کاری نکرده ام.دست روی دست گذاشته ام تا کمی بیشتر فرزندانم آسایش داشته باشند و انگار از یاد برده ام مردمم در گذشته هم ،راحتی جسم داشته اند و هم، با هم دلی و هم زبانی راحتی جان و دل..ولی حالاچه؟.انگار یک نیم جو همت در اغلب ما برای حفظ آن صفا و صمیمیت ها نیست.همه چیز به کنار یادمان رفته برکت سفره هایمان چه بوده و با چه کلمه ای مادران خوب و پدران مقدسمان را صدا می زده ایم..شاید این را باید جایی خصوصی بگویم ولی وقتی بچه ام مرا بابایی و  مادرش را مامانی خطاب می کند و برای ترانه هایی که سرم داغ می کند و حالیم نمی شود کمر می جنباند ،من عرق شرم بر پیشانیم مینشیند..وقتی در آن چند روز که  پیششان هستم از من سفر به قبرس و تایلند می خواهد حرفی برای زدن برایم نمی ماند ..سفر خوب است..فارسی حرف زدن خوب است ولی..نه این که همه چیزمان را فراموش کنیم.باور کنیم ما خیلی هایمان کم کاری می کنیم.شاید هم اکثرمان.. ولی هستند کسانی که واقعا فکر و شعور به خرج می دهند و همت دارند نمونه هایش را خودتان در اچمستان معرفی هم کرده اید .ولی بگذارید من هم بگویم....از (گنج))می گفتم از تاثیر((مو میاده))...

قدرت  محمود نورسته کسی که او را  به نام دکتر خنجی  می شناسیم عجب آدمی است..گاهی آدم را با کارهایش دیوانه می کند.داشتم به عکسهای گروه گلستان نگاه می کردم .سوای صفا و صمیمیت و مهربانی که بین اعضای گروه است یک چیز دیگر هم نظرم را جلب میکند دکتر ماشالله هزار ماشالله در هر اجرایی سازی به دست دارد ، جایی نی.جایی گیتار.جایی سه تار..جای تمبک و...می بنیم که چنان شیرین می خواند که دلت را بر سر برکه می برد و سیراب بر میگرداند ترانه هایش هم به دل ما چنگک میزند تا بیشتر بدانیم و بفهمیم و عشق به وطن را فراموش نکنیم.عشق به گذشته.به ان چه جانمان داده.از فسیل و برکه و کنار و ...اصلا عجیب است کارهایش و آن چیزی که شاید به آن می گویند وسعت نگاهش.من می دانم که این توانایی ها در هر کسی نیست و این که خدا فقط به کسانی که لایقش هستند این توانایی ها را می دهد ولی درست است که هر کسی باید در اندازه توانایی خودش کار کند و در این بین هدف هم مهم است .من می دانم دکتر تمام دغدغه اش اچم و اچمستان.نگهداشتن زبان شیرین اچمی مان و حفظ موسیقی امان و هر چیز دیگر فرهنگی امان است..یک کم به ترانه هایش خوب دقت کنیم همه را درک میکنیم.تمام آن چیزی که دکتر به دنبالش است عشق به فرهنگش وعشق به میراث گذشتگان است. ببینید عکس هایی هم که میگیرد عکس هایی است که خیلی برایمان حرف دارد برای این که خیلی چیزها در نگاهمان زنده بماند.من هیچی از موسیقی نمی دانم .از عکاسی که می داند هم کمی می دانم.نقاشی و خط هم که هنر خود اوست و من یادم می آید همیشه از خطش تعریف می کرده اند..با همه اینها همتی که او در وجودش است می تواند در ما هم باشد من فکر می کنم همت چیزی است که در درون همه ما می تواند وجود داشته باشد.شاید توانایی خاصی نداشته باشیم ولی این همتی که در او وجود دارد را به عنوان درس خوبی یاد بگیریم و سعی کنم هر کداممان گوشه ای از زندگیمان را بگذاریم برای حفظ و دغدغه برای اقلیممان .برای اچمستان (این دغدغه برای اچمستان را از خودتان یاد گرفته ام).از هر کجایش که باشیم.همه امان می دانیم که دکتر کار اصلی اش طبابت و جراحی است و این کار آن هم در بیمارستان آنقدر وقت آدم را می گیرد که فضای کمی برای دیگر کارها می گذارد ولی او با آگاهی و درایت وقت می گذارد و به قولی ا ز زندگیش می زند تا در خدمت فرهنگ و هنر سرزمینش باشد...ما نباید بگوییم خب وقت بگذاریم که چه..از خودمان مایه بگذاریم حالا چه می شود..نه این پرسش ها به جواب خوبی نمیرسد خودتان هم می دانید..بیایید از کلاس دکتر قدرت با همت  که با کارهایش برایمان گذاشته درس بگیریم و برای یکبار هم که شده قدر کسی را خوب بدانیم و چشم دلمان را باز کنیم.این نوشته را برای اچمستان می فرستم تا چاپ کند در سایتش .تا دوستان بخوانند.تا دکترقدرت که دکترای همت دارد هم بداند که ما دوستش داریم والگوی خوبی برای ماست.ما توانایی های او را نداریم ولی ارزش کارهایش را می دانیم.وقتی به عکسهایش نگاه می کنم دریغم می آید ما چنین انسان بزرگی را در کنار خودمان داشته باشیم و نخواهیم از او درس بگیریم..لطفا در پایان حرفهایم صلواتی بفرستید و برای سلامتی و طول عمر پربرکت دکترقدرت با همت  دعا کنید و این عکسها را ببینید.



عکس بالا دکتر خنجی جراح عزیز را در اتاق عمل نشان می دهد.



دکتر خنجی در نمایشگاه عکسهایش در مجارستان
(این نمایشگاه عکسهای دکتر از اچمستان در کنار عکس هایش از پچ بود)


دکتر از کجا سه تار را آموختی که این همه زیبا می زنی؟

 می شنویم از نی ات که چه حکایتها می کند..



کسی گفته بود آوای تو جانم را تازه می کند...

انگار گروهت واقعا اچمی هستند و شاید مهربانتر ..

با ابراز مهر و عشق به تمام اچمی ها یی که برای دیارشان تلاش می کنند.

عزیز حسین
10/02/2012
----------------------------------------------------
پی نوشت اچمستان:
 دوست با همت عزیز حسین
 آن قدر خوب و ساده  و روان  نوشته ای که هم به خودت و هم به معلم انشای دوران مدرسه ات و هم به خوانندگان مطلب پربارت تبریک می گویم..دیدی که بدون هیچ دخل و تصرفی نوشته ات را در اولین فرصت در اچمستان گنجاندم.چه زیبا از دل من حرف زده ای و به قول خودت از دل خیلی هایمان..
سپاس میگویم همراهی تو را با اچمستان و تبریک می گویم به دکتر خنجی عزیزاین عشق گسترده را..

پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۰

بابونه بوی زندگی....

بابونـَه(بابینه یا بیتَکی)


بهار حکایت همیشگی دستان پر مهر مادر است که بوی بابونه می دهد...بابونه هم مرهم زخم است و هم غذای دل...بویش به دیار می کشاندت و رنگش تو را به خیال..

همین که بر گستره اچمستان مهرِ باران بوسه بر زمین می زند، نوگلش سر بر می آورد و چون خورشید به لبخند، تندرستی ات را شادباش می گوید....

لحظه ای باش تا با هم گذری داشته باشیم هم بر سفره ی غذا با بابونه هم بر سفره ی تندرستی که می گسترد...............



غذاهای اچمی با بابونه:
پیپـُـخِهpipokhe:
 بابونه را خورد کرده آبلیمو و نمک و فلفل زده لای فلوزی میگذارند و مدتی رو برزو قرار داده تا بابونه کمی پخته شود سپس نوش جان می کنند.

بابونـَه ای baboona ee:
حلیمی که معمولا برای خانمهایی که وضع حمل کرده اند درست میکنند،
در این نوع غذا  بابونه را با بلغور گندم الک شده و مقداری روغن محلی  به صورت حلیم می پزند... 

چای بابونه:
در گذشته که چای کیسه ای بابونه وجود نداشت آن را همانند چایی دم کرده می نوشیدند و خاصیت اصلی آن را آرامبخشی می دانستند... 

بابونه Chamomile
نام علمی Chamaemelum nobile 

كليات گياه شناسی:

 بابونه گياهی است دائمی و كوچك بارتفاع تقريبا 30 سانتيمتر دارای بوئی معطر كه در چمنزارها و اراضي شنی مي رويد . ساقه آن برنگ سبز مايل به سفيد ، برگهای آن كوچك متناوب و دارای بريدگيهای باريك و نامنظم و پوشيده از كریک است . گلهای آن مجتمع در يك طبق كه بطور منفدر در انتهای ساقه گل دهنده در تابستان ظاهر مي شود . در هر طبق گلهای سفيد در اطراف و گلهای زرد در قسمت وسط قرار دارند .

تركيبات شيميايی: گلهای بابونه دارای اسانس روغنی آنته مين ( Anthemine) تانن ، فيتوسترول و همچنين ماده ای تلخ بنام اسيد آنته ميک Anthemique Acid مي باشد .

خواص داروئی: بابونه از نظر طب قديم ايران گرم و خشك است و از تقويت كننده های تلخ بحساب مي آيد .
جالينوس حكيم آنرا برای درمان تب و لرزهای نوبه ای بكار مي برد .
نوشیدن چای بابونه: چه خوبست که مثل چای مرسوم شود زیرا به سلامتی و اعتدال مزاج و رفع خستگی کمک یکند. 


1- يكي از مهمترين خواص بابونه درمان زخم معده و ورم معده است و اين گياه به آسانی اين مرض را درمان مي كند و آنهائيكه سالهاست با اين مرض دست به گريبان هستند و از قرص‌های مختلف گران قيمت نظير Lozac و Zantac و غيره استفاده می كنند مي توانند با استفاده از بابونه خرج داروی خود را پس انداز كنند و همچنين سلامتی خود را بازيابند.
2-بابونه اعصاب و قوای جنسی را تقويت ميكند.
3-بابونه مقوی مغز است.
4-بابونه ادرار آور و قاعده آور است .
5-اين گياه ترشح شير را در مادران شير ده افزايش مي دهد .
6-درمان كننده سردرد و ميگرن است .
7-استفاده از بابونه سنگ مثانه را خرد و دفع می كند .
8-اگر كسی قطره قطره ادرار می كند به او چای بابونه دهيد تا درمان شود .
9-بابونه درمان كننده كمي ترشحات عادت ماهيانه است .
10-برای درمان چشم درد ، بابونه را در سركه ريخته و بخور دهيد .
11-براي تسكين دردهای عضلانی چای بابونه بنوشيد .
12-جويدن بابونه برای التيام زخم‌های درمان مفيد است .
13-خوردن 5 گرم ريشه بابونه با سركه رقيق محرك نيروی جنسی است(ريشه بابونه گرم تر و خشك تر از گل بابونه است).
14-بابونه تب بر و تسكين دهنده درد است .
15-بابونه تقويت كننده معده است .
16-برای تسكين درد در هنگام دندان درآوردن بچه ها ، بآنها چای بابونه بدهيد .
17-براي رفع بيخوابی و داشتن يك خواب آرام و راحت ، كافی است ده دقيقه قبل از اينكه به رختخواب برويد يك فنجان چای بابونه بنوشيد .
18-بابونه درمان كننده بی اشتهايی است .
19-بابونه براي رفع ورم روده موثر است .
20-چای بابونه درمان كننده كم خونی است .
21-از بابونه براي رفع كرم معده و روده استفاده كنيد .
22-بابونه تسكين دهنده دردهای عادت ماهيانه است .
23-بابونه برای رفع زردی مفيد است .
24-حمام بابونه اثر نيرو دهنده درد . براي اين منظور چند قطره اسانس بابونه را در وان حمام ريخته مدت يكربع ساعت در آن دراز بكشيد .
25-براي تسكين درد ، چند قطره اسانس بابونه را با يك قاشق روغن بادام مخلوط كرده و روی محل‌های دردناك بماليد درد را تخفيف می دهد .
26-اسانس بابونه مخلوط با روغن بادام برای رفع ناراحتی‌های پوستی نظير اگزما ، كهير و خارش مفيد است .
27-برای رفع گوش درد و سنگيني گوش ، يك قطره روغن بابونه را در گوش بچكانيد .
28-اسانس بابونه چون اثر قي آور درد در مورد مسموميت های غذايی مصرف مي شود .
29-روغن بابونه را براي از بين بردن كمردرد ، درد مفاصل و نقرس روی محل درد بماليد .
30-با چای بابونه اگر موهای بلوند را بشوئيد آنها را روشن تر و شفاف تر مي كند.
31-آنهائيكه يائسه شده اند بهتر است همه روزه چای بابونه بنوشند زيرا اختلالات يائسگی را برطرف مي كند .
32-بابونه ضد آلرژی است .
33-دم کرده آن مصرف میشود و بخور آن برای پوست مفید میباشد.

طرز استفاده: 

اسانس بابونه : حدود 0/8 تا 1 درصد اسانس در اين گياه وجود دارد كه بوسيله تقطير با بخار آب بدست می آيد . رنگ اين اسانس آبی روشن است ولي در اثر كهنه شدن برنگ زرد مايل به قهوه ای در مي آيد . بوي اين اسانس بسيار قوی و طعم آن معطر و 
سوزانده است . اسانس بابونه در عطر سازی و براي معطر كردن غذاها بكار می‌رود.


چای بابونه با دم كرده بابونه : برای درست كردن چای بابونه يك قاشق چايخوری گياه بابونه خشك را در يك فنجان آب جوش ريخته و بمدت 5 دقيقه بگذاريد دم بكشد. 

روغن بابونه با روغن زيتون : گل خشك بابونه را با برابر وزنش روغن زيتون مخلوط كرده و روی آتش ملايم بگذاريد تا دم بكشد (نبايد بجوشد) و گاه گاه آنرا هم بزنيد . سپس آنرا از روی آتش برداريد و بگذاريد تا مدت 24 ساعت بحال خود بماند . سپس آنرا از صافی با فشار در كرده و در شيشه ای دربست نگهداری كنيد ( براي نفخ شكم و قولنج آنرا روي شكم بماليد).

روغن بابونه : براي تهيه روغن بابونه مقدری از گل خشك بابونه را با چهار برابروزن آن روغن كنجد مخلوط كرده و سپس باندازه دو برابر گل بابونه بآن آب اضافه كنيد . آنرا روی چراغ گذاشته و بگذاريد بجوشد تا اينكه آب آن بكلی تبخير شود و فقط روغن باقی بماند البته بايد دقت كرد كه روغن نسوزد . 


 درمان زخم معده: يك ليوان چای غليظ بابونه درست كنيد (4 قاشق چايخوری بابونه در يك ليوان آبجوش و يا چهار تا چای كيسه‌ای بابونه در يك قاشق ليوان آب جوش) و صبح ناشتا هستيد اين ليوان چای را بنوشيد و سپس در رختخواب به پشت دراز بكشيد و بعد از چهار دقيقه بخوابيد و البته بعد از يكربع ساعت ميتوانيد صبحانه خود را ميل كنيد . اين عمل را بمدت دو هفته ادامه دهيد تا زخم و ورم معده بكلی شفا يابد. 

برای درمان دست و پا (گرفتگی) و رگ‌برگ شدن و پیچ خوردگی و تشنج و درد:با روغن بابونه، گاهی بیجهت عضلات دست و پای ما پیچیدگی پیدا میکند و دچار درد شدیدی میشود بمنظور در مان باید 1- یکصد گرم گل خشک بابونه را در پانصد گرم روغن زیتون بریزید و مخلوط کنید سپس این ظرف را در شکم ظرف دیگری که قبلا آب جوش در آن ریخته ایم و بشکل و طرز (بن ماری) در آمده قرار دهید و روی آتش بگذارید تا دو ساعت بماند و خوب بپزد. حال این گل بابونه بدین طریق بدست آمده در پاچه نازکی بریزید و روی جای درد بگذارید. بزودی درد و ناراحتی دست و پای شما را برطرف خواهد کرد. حال به منظور تکمیل این مرحم اگر مقدار بیست گرم کامفر هم بآن بیفزاییم کاملتر و بهتر خواهد بود 2-مقدار ده تا چهل گرم گل و ساقه های بابونه را در یک لیتر اب جوش به مدت پنج دقیقه بجوشانید ،خنک کنید سپس از این پخته بابونه کمپرس و مرهم تهیه نمائید مفید است.

برای درمان زیاد شدن اشتها: کسانیکه دچار چنین عوارضی هستند بایستی مقدار ده تا چهل گرم از گل ساقه های بابونه را که قبلا خشک کرده در یک لیتر آب بجوشانند و پنج دقیقه بماند دم بکشد سپس آنرا کمی شیرین کنید و همانطوریکه در رستورانهای اروپا هم مرسوم است قبل از هر غذا یک فنجان از آن بنوشید.

درمان اختلالات هاضمه درد دل،نفخ و غیره:نوشیدن شربت بابونه که بطریق بالا تهیه میشود درمان این ناراحتیهاست.

شستشوی چشم:دمکرده گل بابونه بشکل محلول یا کمپرس برای شستن چشم هائیکه پلک آنها ملتحم یا جوش ناراحتی دارد توصیه میشود.

برای ضد عفونی کردن اطاق ها: جوشاندن گل و برگ بابونه در اتاق هوای اتاق را ضد عفونی و حشرات و مگس ها را فراری میدهد.

درمان کرمها: یک قاشق سوپخوری از برگ و گل خشک آنرا در یک فنجان اگر مدت 5 دقیقه بجوشانید پس از 5 دقیقه دیگر صاف کنند همه روزه صبح و شب نیمساعت قبل از غذا یل قاشق مرباخوری بدون اینکه شیرین کنند بنوشند.

بابونه پلو یا مزوره: در شیراز و بعضی دیگر از شهرهای ایران پلوی مخلوط ، برگ بابونه با این نام تهیه میکنند.

مضرات : مضرات خاصي براي آن بيان نشده است


توجه: خانمهای حامله از مصرف آن خودداری کنند. از طرفی برابر تحقیقات بعمل آمده با گردو ،پسته ،گنه گنه و تانن نمیسازد همچنین با ژلاتین و سولفات آهن و املاح مس و یا سرب دار پس بهیچوجه آنرا با این نوع خوراکیها نخورید.



*بانگاهی  به: کتاب خواص گیاهان دارویی در ایران تالیف دکتر بهبودی