دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۰

عبدالرحمن فرامرزی

استاد «عبدالرحمن فرامرزي»، روزنامه نگار نامي، نويسنده چيره دست و صاحب سبك، دلير ميدان قلم و قهرمان دوران آشفتگي ايران، سياستمدار راستگو، دانشمند و مبارز بزرگوار، به حقيقت چهره اي فراتر از مرز، مرد نقد و حقيقت، استاد و معلم دلسوز، نماينده مجلس و وكيل و مشاوري حقيقت جو و حقيقت گو، به راستي نمونه صادق تعهد، ايمان، شجاعت، رشادت و شهامت و بي شك، نابغه عرصه مطبوعات ايران مي باشد. «عبدالرحمن فرامرزي» كوچكترين فرزند «شيخ عبدالواحد فرامرزي»، در روز دوازدهم ربيع الاول 1315 (ﻫ.ق)، برابر با 1276(ﻫ.ش) در روستاي «گچويه» مركز بلوك فرامرزان ديده به جهان گشود.
«شيخ عبدالواحد»، روحاني مبارز، خردمند آگاه، هنرمند سخنور، مرد سياست و بزرگ خاندان فرامرزي، دانشمندي آگاه، آينده نگر و روشنفكر بود. وي در محيط جهل و ناداني آن زمان، با وجود ناامني در منطقه و هرج و مرج، در جايي كه اسب سواري و تيراندازي و جنگ و گريزهاي احمقانه بزرگترين هنر به شمار مي رفت و علم و دانش، ارزش و اهميتي نداشت، به تربيت فرزندانش همت گماشت.
استاد «عبدالرحمن فرامرزي»، تلاوت قرآن را با تجويد نزد پدر و الفبا را در سن كودكي آموخت. با شروع جنگ جهاني اول و هجوم انگليسيها به منطقه، «شيخ عبدالواحد»، فرزند پنج ساله خود، «عبدالرحمن» را همراه برادرش «احمد» كه چند سالي بزرگتر از او بود، براي تحصيل به بحرين فرستاد. «عبدالرحمن» تحصيلات مقدماتي خود را در بحرين به پايان رساند و از همان جا، مقاله نویسی را شروع كرد. در اين دوران به دليل ظلم و ستم انگليسيها نسبت به ايرانيان و ديگر اقداماتشان، «عبدالرحمن» همراه با مدير مدرسه «شيخ حافظ وهبه» كه بعدها سفير سعودي در انگليس شد، به همكاري با نشریات «استخر» و «عصرآزادی» شیراز پرداخت. وي همچنين براي نشریات «الاهرام» و «المقطم» مصر، به زبان عربی مقاله می فرستاد و به شدت به سياست ضدملي و ضداسلامي انگليس مي تاخت. از آنجا كه پيشنهاد عبدالرحمن و پدر و برادرش اين بود كه بحرين مال ايران است و همه ايرانيها و اعراب نيز آنها را دوست داشتند، انگليسيها طبق عادت قديمي خود درصدد تبعيد «عبدالرحمن» و برادرش «احمد» به «سري لانكا» يا «ميلبار» بر آمدند.
اين دو برادر با وجود فشار و تعقيب، شبانه از شهر به روستا و از آنجا با كشتي گچ كشي به سمت قطر فرار كردند و تحت حمايت «خليفه بن قاسم»، برادر شيخ قطر، با لباس مبدل خود را به بنادر حرمي جنوب ايران رساندند. پس از شش ماه اقامت در «چا كوتاه» و يك سال بيابانگردي، به بوشهر رفته و با احترام و محبت بوشهريها روبرو شدند. سپس به شيراز رفتند، اما در شيراز، وجود افراد بانفوذ محلي به انگليسيها قدرت مي داد؛ از اين رو به سمت تهران حركت كردند.
در تهران، «احمد» به استخدام «كتابخانه مجلس شوراي ملي» در آمد و «عبدالرحمن» با استخدام در وزارت آموزش و پرورش، مشغول تدريس زبان فارسي و ادبيات عرب در «دارالمعلمين» و «دار الفنون» شد. وي تنها دبير عربي آن دوره بود كه به فنون تازه و تعليم و تربيت جديد آشنايي داشت و حقوق او ساعتي پنج قران بود.
عبدالرحمن در اين دوران مقالاتي براي روزنامه هاي «اقدام»، « شفق سرخ» و « ستاره ايران» نوشت. در سال 1306، برادران فرامرزي اقدام به نشر مجله ادبي- اجتماعي «تقدم» كردند كه طي يك سال و نيم، يازده شماره از آن منتشر و سپس، تعطيل شد.


اما درباره چگونگی انتشار روزنامه کیهان:ارتشبد حسین فردوست در جلد اول كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی صفحات 131 و 132 و 133 درباره نحوه انتشار كیهان می نویسد:
تصور می كنم نیمه سال 1320 بود كه متوجه شدم مصباح زاده دورو بر من می پلكد و مرتب درخواست می كند كه با شما كار دارم و وقتی بدهید كه مفصل صحبت كنیم، با او صحبت كردم و گفت اگر بتوانید ترتیبی بدهید كه اعلحضرت را ملاقات كنم تا خیلی بهتر بتوانم مطلب را ادا كنم. به او گفتم كه لپ مطلب را بگو! گفت لپ مطلب این است كه اكنون روزنامه اطلاعات یكه تاز میدان است و این صحیح نیست. مسعودی تاجر است و كارش تجارت است نه روزنامه نگاری. هر كس بیشتر به او پول بدهد، به نفع او خبرسازی می كند. اطلاعات روزنامه نیست، بلگه آگهی تجاری است. در این شرایط جای روزنامه ای كه جنبه اجتماعی و سیاسی داشته باشد خالی است. من با تعدادی دوستان دانشگاهی ام (مصباح زاده گویا در آن زمان در دانشكده حقوق تدریس می كرد) كه حاضر نیستند در روزنامه اطلاعات بنویسند، می خواهیم روزنامه ای درست كنیم و احتیاج به كمك داریم و خواهش می كنیم مطلب را به عرض شخص شاه برسانید!
بالاخره با چاپ روزنامه كیهان موافقت شد. اما رقابت كیهان با اطلاعات به شكل عجیبی حتی در حد دشمنی بود.

نام كیهان از كجا پیدا شد؟ ...مرحوم استاد فرامرزی برای من نقل می كردند كه وقتی مساله انتخاب نام روزنامه مطرح بود فرزند ارشد استاد، مرحوم دكتر پرویز فرامرزی كه در آن موقع سن و سالی هم نداشت در حدود هفده سال، ناگهان گفت: بابا چرا نام افلاك و ستارگان و جهان را برای آن انتخاب نمی كنید؟ و در همان جا بود كه نام كیهان به مغزم خطور كرد و برای همین نام درخواست امتیاز شد... این نام گذاری چنان برای استاد شیرین بود كه بعدها امتیاز دو روزنامه به نام «بهرام» و «جهان» برای آن ها برگزید.
اساس انتشار كیهان را «حفظ وحدت ملی» و مقابله با خطرهایی بود كه در آن زمان كشور را مورد تهدید قرار می داد. این مساله دور از واقعیت نبود كه ایران در برابر خطر تجزیه قرار داشت. زیرا از هر سوی، افراد ‌خونین و گردنكشان با استفاده از قدرت نیروهای اشغالگر و نیز احزاب سیاسی طرفدار شرق و غرب، ‌چنین هوس های خامی در سر می پرورانیدند.
بر همین اساس بود كه كیهان با سر مقاله های كوبنده خود توانست جای بارزی در میان مردم كه مخالف حضور نیروهای بیگانه و تجزیه طلبی بودند پیدا كند. قلم استاد فرامرزی معجزه می كرد و یادم هست كه شادروان دكتر مهدی حمیدی شیرازی شاعر نامدار معاصر قطعه شعری سرود و فرامرزی را مخاطب قرار داد كه؛

مسیح عصری و این كِلك جانفزا دَم تست
مسیح، جان به تنی می دمد، تو در وطنی


باری كیهان هم چنان پیش می تاخت. در مجلس چهاردهم كه دكتر مصدق با اعتبارنامه سید ضیا الدین طباطبایی مخالفت كرد، روزنامه كیهان و سر مقاله های آن گام به گام با دكتر مصدق همراهی داشت. استاد نام سید ضیا الدین را «سید كلاه الدین» گذاشته بود. كیهان همواره در مسیر وحدت ملی و آزاده خواهی گام بر می داشت؛ از آرمان ملت فلسطین حمایت می كرد و تریبونی برای آزادی خواهان ایران بود.
 
کم نبوده و نیستند بزرگمردانی که برای میهن خویش وجودشان را در کفه اخلاص نهادند و از هیچ کوششی فرو گذاری ننمودند..راهشان پر رهرو باد........

با بهره گیری از زندگی نامه بزرگان و سخنوران+خاطرات ارتشبد حسین فردوست+داستان دوستان اثرحسن فرامرزی.
عکس از ویکیپدیا.

هیچ نظری موجود نیست: