پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۱

ساغاتی...



هنوز هم پستوی خانه بوی تازه ی رسیدن پدر می دهد ..بویی که عادت هر ساله‌مان بود برای انتظارش.بوی جعبه‌های رنگی گل منگلی و چمدانهای خط خطی و کارتنهای با بند محکم شده ی بلند بالا..بوی مداد پاک کن های دبستان،بوی مداد جوهری های دبیرستان.گاهی وقتها فکر می کنم نکند آن روزها بیشتر از این که دلم برای پدر تنگ شده باشد دلم برای سوغاتی‌های او تنگ شده باشد....وارد اتاق مادر که می شوم دست می مالم به کمد او که همیشه جای متایی و حلوای بحرین بابا بود ..سرم را لای پیرهن های مادر گم می کنم و تمام کودکی را یکباره نفس می کشم..هنوز هم دلم ساغاتی آن روزها می خواهد.دلم بی تابی هایی که خستگی پدر از راه رسیده را نادیده می گرفت و می نشست بالای سر رسیده ها و برای تقسیمش انتظار می کشید.یکی من،یکی خواهرم ، و آن هم سهم برادرهایم.که معمولاً خواب نیمه شبشان را برای تقسیم ساغاتی های پدر حرام نمی کردند...یادتان می آید موزها و انبه های رسیده چقدر لذتمان می داد..بادکنک های رنگی..پیکو بََََََکی و آدامس های توپ توپی و ال ام سه رنگی ..وای..
احتمالا آنها که بابایشان همیشه در کنارشان بوده نمی دانند من چه می گویم و آنها که درد دوری پدر را از چشمان مادرشان بارها خوانده اند می فهمند یعنی چه...از روز بعد مادر بغچه های سوغاتی همسایه و فامیل را می بست و برای هر کدام به تناسب چیزی می گذاشت و یادم می آید بعدها می گفت شما دیگر بادکنک به دردتان نمی خورد اینها را برای بچه های مردم می گذارم که با مادرشان برای چشم روشنی می آیند...ناگفته نماند دایی و عمو و..که از سفر می رسیدند هم ما دلمان برای سوغاتی گرفتن غنچ می رفت....
دلم برای مادر تنگ است..برای دستان مهربان و باز نشسته پدر که هنوز گرمای محبتش در دلم غوغا به پا می کند..
همه‌ی ما اچمی‌ها به نوعی درگیر دوری نزدیکانمان بوده‌ایم ..دوری‌ای که محبت میانه‌اش با مهر ورزی های سوغات گونه نشان داده می شد.از این رو سوغاتی در میانمان جایگاه خاصی داشته و دارد و به نوعی احترام متقابل به حساب می آید.خوب یا بدش در این شرایط اقتصادی مورد بحث نیست.محبتی که انتشار می دهد مورد نظر است و توجه به رسم دیرینه‌ای که در فرهنگ ما وجود داشته و هنوز گم نشده است..
ضرب المثلها،باورها و متلهای فراوانی که به نوعی گاهی اشاره در دل واقعیت‌ها دارد را نیز در این میانه داریم. 

باورهایی مثل:
کسی که کف پایش می خارد:  برایش دمپایی یا کفش سوغاتی می آورند.
کسی که پلکش مدام می زند:  چشم به راه سوغاتی است.

ضرب المثلهایی مثل:
کشتیش چپن ساغاتیش نرسدو:  حالش خوب نیست سوغاتی هایش نرسیده است.
از خو ادور چدای انگار ساغات شه رو شو زته:  عصبانی است ،انگار سوغاتیش را با بی احترامی بهش برگرداندند.
....
از هر چیز بگذریم بوی خوش خاطرات از آن خوش تر است..شاد و به کام باشید..

هیچ نظری موجود نیست: