یکشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۰

قدرت دکترای همت

مسئول اچمستان سلام.من بلد نیستم خوب بنویسم ولی سعی کردم اولین همتی که به خرج می دهم نوشتن نامه ای به شما باشد، تا در اچمستان آن را بگذارید. می دانم نوشته ام دراز می شود ولی خواهشمندم حوصله بفرمایید و تا پایان بخوانید و برای گذاشتن در سایت آن را حذف نکنید.من زمانی خوب انشا می نوشتم ولی حالا همه چیز یادم رفته ،جز ادعای دوره مدرسه ام.می دانی که ما شاید هیچ همت و توانی  نداشته باشیم  ولی ادعا را حداقل همیشه داریم..با همه اینها می نویسم چند تا عکس هم که اضافه می کنم را هم بگذارید تا نوشته ام را خوب توضیح دهد..ممنون از شما.

وقتی هوا مانند عکس دکتر خنجی در بالا  بهاری می شود وخبر باران می رسد و سرسبز شدن خاک ،در این دوری،  دل تو می گیرد تا به سویخانه هوایی بشوی و تو به دلایلی که خودت می دانی و معمولا تمام دور افتادگان از زادگاه هم میدانند نمی توانی ،،دلت بد جوری می گیرد..دیروز داشتم فکر می کردم.تا کی این همه دوری را باید تحمل کرد؟این همه سال در غربت به جز دغدغه نان که داشته ام چه کرده ام.البته خب باز خدا را شکر که جایی برای نان درآوری بوده است که بعد از تحصیلاتم بیایم و کاری داشته باشم تا با کسب روزی حلال خانه و خانمانم را بچرخانم.ولی راستی همه اش این است.؟؟؟ .نه.
من می دانم و شما هم می دانید که همه زندگی این نیست..وظیفه های دیگری هم است که باید در این چند صباح زنده بودن بر گردن گرفت و پذیرفت و عمل کرد هر کس در حد تواناییش..حالا چه شد که به این فکر افتادم..

داشتم آهنگ(( گنج)) دکتر خنجی را گوش می دادم قبل از آن هم ((مو میاده)) را گوش داده بودم..همه علاقمندان و کسانی که از موسیقی مثل من فقط کمی حالیشان می شود هم می فهمند که این دو آهنگ و البته خیلی از آهنگهای دیگر گلستان چقدر بر آدم تاثیر می گذارد..انگار در ((مومیاده)) بلند می شوی تمام خاطرات به ذهنت می آید بعد یک جایی می ایستی تا خودت را نگاه کنی و ببینی به قول معروف چند مرده حلاجی.چقدر ناراحت می شوم وقتی بعد از شنیدن ((گنج)) می بینم انگار همه اش به دنبال زندگی دو زده ام وبه دنبال نام و نان بوده ام و به خاطرم نبوده که همه ی اینها از بین می رود و ارزش چندانی هم ندارد. نه به دیار و سرزمینم کاری داشته ام و نه به فکر ارزش دادن به خیلی چیزها بوده ام.حتا گاهی نزدیک ترین چیزها را هم از یاد برده ام و مثل یک آدم بی معرفت نتوانسته ام زندگی و آن چیزی که جریان دارد را خوب ببینم(باور دارم که خیلی از شماها هم گاهی این احساس را دارید).((گنج)) را که گوش می دهم تازه می فهمم تمام چیزهایی که دنبالش بوده ام از دست می رود و هیچ چیز جز خوبی و محبت ارزشی هم ندارد حتا اگر قارون باشیم.تنها چیزی که از ما برجا می ماند این نام و نشان و ثروتی که الان با خود آن را یدک میکشیم نیست حالا هر چقدر که پول داشته باشیم یا هر تحصیلی که داشته باشیم  آن چه  بر جا می ماند معرفت و خدمت است آن هم به انسانها.به دنیا.به سرزمین و به زادگاه.وقتی نگاه می کنم انگار هیچ کاری نکرده ام.دست روی دست گذاشته ام تا کمی بیشتر فرزندانم آسایش داشته باشند و انگار از یاد برده ام مردمم در گذشته هم ،راحتی جسم داشته اند و هم، با هم دلی و هم زبانی راحتی جان و دل..ولی حالاچه؟.انگار یک نیم جو همت در اغلب ما برای حفظ آن صفا و صمیمیت ها نیست.همه چیز به کنار یادمان رفته برکت سفره هایمان چه بوده و با چه کلمه ای مادران خوب و پدران مقدسمان را صدا می زده ایم..شاید این را باید جایی خصوصی بگویم ولی وقتی بچه ام مرا بابایی و  مادرش را مامانی خطاب می کند و برای ترانه هایی که سرم داغ می کند و حالیم نمی شود کمر می جنباند ،من عرق شرم بر پیشانیم مینشیند..وقتی در آن چند روز که  پیششان هستم از من سفر به قبرس و تایلند می خواهد حرفی برای زدن برایم نمی ماند ..سفر خوب است..فارسی حرف زدن خوب است ولی..نه این که همه چیزمان را فراموش کنیم.باور کنیم ما خیلی هایمان کم کاری می کنیم.شاید هم اکثرمان.. ولی هستند کسانی که واقعا فکر و شعور به خرج می دهند و همت دارند نمونه هایش را خودتان در اچمستان معرفی هم کرده اید .ولی بگذارید من هم بگویم....از (گنج))می گفتم از تاثیر((مو میاده))...

قدرت  محمود نورسته کسی که او را  به نام دکتر خنجی  می شناسیم عجب آدمی است..گاهی آدم را با کارهایش دیوانه می کند.داشتم به عکسهای گروه گلستان نگاه می کردم .سوای صفا و صمیمیت و مهربانی که بین اعضای گروه است یک چیز دیگر هم نظرم را جلب میکند دکتر ماشالله هزار ماشالله در هر اجرایی سازی به دست دارد ، جایی نی.جایی گیتار.جایی سه تار..جای تمبک و...می بنیم که چنان شیرین می خواند که دلت را بر سر برکه می برد و سیراب بر میگرداند ترانه هایش هم به دل ما چنگک میزند تا بیشتر بدانیم و بفهمیم و عشق به وطن را فراموش نکنیم.عشق به گذشته.به ان چه جانمان داده.از فسیل و برکه و کنار و ...اصلا عجیب است کارهایش و آن چیزی که شاید به آن می گویند وسعت نگاهش.من می دانم که این توانایی ها در هر کسی نیست و این که خدا فقط به کسانی که لایقش هستند این توانایی ها را می دهد ولی درست است که هر کسی باید در اندازه توانایی خودش کار کند و در این بین هدف هم مهم است .من می دانم دکتر تمام دغدغه اش اچم و اچمستان.نگهداشتن زبان شیرین اچمی مان و حفظ موسیقی امان و هر چیز دیگر فرهنگی امان است..یک کم به ترانه هایش خوب دقت کنیم همه را درک میکنیم.تمام آن چیزی که دکتر به دنبالش است عشق به فرهنگش وعشق به میراث گذشتگان است. ببینید عکس هایی هم که میگیرد عکس هایی است که خیلی برایمان حرف دارد برای این که خیلی چیزها در نگاهمان زنده بماند.من هیچی از موسیقی نمی دانم .از عکاسی که می داند هم کمی می دانم.نقاشی و خط هم که هنر خود اوست و من یادم می آید همیشه از خطش تعریف می کرده اند..با همه اینها همتی که او در وجودش است می تواند در ما هم باشد من فکر می کنم همت چیزی است که در درون همه ما می تواند وجود داشته باشد.شاید توانایی خاصی نداشته باشیم ولی این همتی که در او وجود دارد را به عنوان درس خوبی یاد بگیریم و سعی کنم هر کداممان گوشه ای از زندگیمان را بگذاریم برای حفظ و دغدغه برای اقلیممان .برای اچمستان (این دغدغه برای اچمستان را از خودتان یاد گرفته ام).از هر کجایش که باشیم.همه امان می دانیم که دکتر کار اصلی اش طبابت و جراحی است و این کار آن هم در بیمارستان آنقدر وقت آدم را می گیرد که فضای کمی برای دیگر کارها می گذارد ولی او با آگاهی و درایت وقت می گذارد و به قولی ا ز زندگیش می زند تا در خدمت فرهنگ و هنر سرزمینش باشد...ما نباید بگوییم خب وقت بگذاریم که چه..از خودمان مایه بگذاریم حالا چه می شود..نه این پرسش ها به جواب خوبی نمیرسد خودتان هم می دانید..بیایید از کلاس دکتر قدرت با همت  که با کارهایش برایمان گذاشته درس بگیریم و برای یکبار هم که شده قدر کسی را خوب بدانیم و چشم دلمان را باز کنیم.این نوشته را برای اچمستان می فرستم تا چاپ کند در سایتش .تا دوستان بخوانند.تا دکترقدرت که دکترای همت دارد هم بداند که ما دوستش داریم والگوی خوبی برای ماست.ما توانایی های او را نداریم ولی ارزش کارهایش را می دانیم.وقتی به عکسهایش نگاه می کنم دریغم می آید ما چنین انسان بزرگی را در کنار خودمان داشته باشیم و نخواهیم از او درس بگیریم..لطفا در پایان حرفهایم صلواتی بفرستید و برای سلامتی و طول عمر پربرکت دکترقدرت با همت  دعا کنید و این عکسها را ببینید.



عکس بالا دکتر خنجی جراح عزیز را در اتاق عمل نشان می دهد.



دکتر خنجی در نمایشگاه عکسهایش در مجارستان
(این نمایشگاه عکسهای دکتر از اچمستان در کنار عکس هایش از پچ بود)


دکتر از کجا سه تار را آموختی که این همه زیبا می زنی؟

 می شنویم از نی ات که چه حکایتها می کند..



کسی گفته بود آوای تو جانم را تازه می کند...

انگار گروهت واقعا اچمی هستند و شاید مهربانتر ..

با ابراز مهر و عشق به تمام اچمی ها یی که برای دیارشان تلاش می کنند.

عزیز حسین
10/02/2012
----------------------------------------------------
پی نوشت اچمستان:
 دوست با همت عزیز حسین
 آن قدر خوب و ساده  و روان  نوشته ای که هم به خودت و هم به معلم انشای دوران مدرسه ات و هم به خوانندگان مطلب پربارت تبریک می گویم..دیدی که بدون هیچ دخل و تصرفی نوشته ات را در اولین فرصت در اچمستان گنجاندم.چه زیبا از دل من حرف زده ای و به قول خودت از دل خیلی هایمان..
سپاس میگویم همراهی تو را با اچمستان و تبریک می گویم به دکتر خنجی عزیزاین عشق گسترده را..

۲ نظر:

ماه لی لی گفت...

بسیار گرم و صمیمانه از دل همه ی دغدغه دارها حرف زده ای..و به درستی که دکتر خنجی الگوی خوبی برای همه ی ماست..پایدار و برقرار باد.

Sara گفت...

Dorood bar shoma