شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۰

شباهت زبان اچمی با شیرازی قدیم

گفتار استاد محمد باقر وثوقی درباره مشابهت های زبان لارستانی و گویش شیرازی قدیم: 
در سال 1365 که اولین بار با دیوان کان ملاحت و مثنوی سه گفتار اثر به یاد ماندنی نظام الدین محمود متخلص به داعی و ملقب به « الداعی الی الله» شیرازی گوی اولین سده نهم هجری، آشنا شدم رغبت و تمایل خاص به مطالعه و تحقیق در آن به من دست داد. بیش از همه یافت لغات مشابه گویش لاری در این دیوان مرا به ادامه ی کار ترغیب می ساخت. در طی دوره دانشجویی و در ایام تحصیل هر زمان که فرصتی دست می داد در کتابخانه دانشگاه به کنکاش و جستجو در باب تحقیقات انجام شده بر روی لهجه محلی شیرازی دست می زدم، اما بیشتر از آن چه مرحوم محمدجعفر واجد، با حوصله و دقت خاص خویش به من می فهماند، نیافتم. تنها حاصل این تلاش دستیابی به مثلثات شیخ اجل سعدی و چندین بیت محلی از لسان الغیب حافظ بود – کتاب به همت استاد بزرگوار مرحوم جعفر واجد به طبع رسیده است – از آن جایی که گویش محلی شیرازی در زمان حال رایج نیست، امکان تحقیق از گویشوران محلی نیز از من گرفته شد، به این ترتیب با بضاعت اندک خویش بیش از ده ها بار کتب مذکور را خواندم و هر بار یافته های تازه، باعث علاقه بیشتر من می شد. یکی از مشکلات بزرگ در باب فهم دقیق این آثار، عدم استفاده از نشانه های آوانگاری در تصحیح استادانه محمدجعفر واجد میَ باشد.

توضیح این که چون اشعار شاه داعی، سعدی و حافظ به زبان محلی است با رسم الخط فارسی به درستی نمی توان به حرکات و یا آواهای آن پی برد – همین مشکل در مورد ضبط گویش لاری نیز مصداق دارد – استاد جعفر واجد به ارتباط نزدیک گویش لاری و محلی شیرازی پی نبرده، که در صورت اطلاع، می توانست تصحیح خویش را بر کتب مذکور پربارتر از آن چه هست به انجام می رساند. اشتباهات جزیی در برگردان محلی شیرازی به فارسی کنونی در این کتب به چشم می خورد که با بررسی عمیق تر می توان کمبودها را بر طرف ساخت. به هر روی دست یابی به این کتاب ها برای نگارنده نعمتی بزرگ به شمار می رفت و می توانست مرا به تاریخ گویش لاری که همیشه مشتاقانه در پی آن بودم آشناتر سازد. مطالعه و تحقیق در باب گویش های محلی – که معمولا آثاری در مکتوب از آنها بر جای، نمانده است – و شناسایی ارتباط تاریخی آنها، می تواند راهگشای بسیاری از مسایل ناگشودنی در ادبیات فارسی باشد.

گویش محلی شیرازی که تا سه چهار قرن پیش زبان بومی مردم شیراز بوده است، متأسفانه در سده های اخیر به دلایل گوناگون و به مرور زمان از بین رفته و بازمانده هایی اندک هنوز در محاوره ی شیرازیان از آن بر جای مانده است. به استناد گفته ی استاد محمدجعفر واجد آثاری که از گویش محلی شیرازی بر جای مانده، عبارتند از : دو جمله از کتاب فردوس المرشدیه و ابیاتی چند از مثنوی مثلثات شیخ اجل سعدی و چند بیت در غزل مثلث خواجه بزرگ حافظ و کتاب کان ملاحت و سه گفتار و چند بیت از غزل مثلث عارف شاه داعی و ابیاتی از شاعر دانشمند فاضل شیخ ابواسحاق احمد متخلص به حلاج و معروف به شیخ اطعمه و بوسحاق شیرازی می باشد.

مطالعه و تحقیق در زبان های محلی یکی از ضروریات شناسایی دقیق زبان پارسی است و این امر در وهله ی اول بر عهده ی گویشوران آن می باشد، در راستای این امر – هر چند با بضاعت اندک و توشه امید – در این مقاله سعی شده است که در جهت روشن شدن ارتباط نزدیک این دو گویش تا آنجا که در توان باشد اقدام شود. این مشابهت در بعضی موارد تا بدان جاست که می توان گفت، اگر شیخ اجل سعدی و یا لسان الغیب حافظ و یا عارف کامل شاه داعی در میان همشهریان عزیزم به لهجه ی پهلوی شیرازی صحبت می فرمودند، درک گفته های ایشان برای ما به طور قطع و یقین بیش از دریافت های اهالی عزیز شیراز در عصر معاصر می بود.

تحلیل و برداشت های مفصل زبان شناسی را به عهده ی پژوهشگران و ادیبان فارسی گذاشته، امید به راهنمایی و ارشاد ایشان دارم:

این مقاله از سه بخش زیر تشکیل شده است:
1. برای درک بهتر مشابهت های گویش محلی، شیرازی و لاری، ابیاتی چند از سروده های سعید، حافظ و شاه داعی همراه با برگردان آن به فارسی کنونی آورده شده است.

2. دگرگونی های واج ها در دو گویش شیرازی و لاری با فارسی کنونی مورد بررسی قرار گرفته است. این بخش می تواند در جهت بازسازی گویش محلی شیرازی مورد استفاده قرار گیرد.

3. در پایان حدود 200 واژه همانند لاری و محلی شیرازی به استناد سروده های مذکور آورده شده که به دلیل طولانی شدن بحث از آوردن اشعار خودداری شده و خوانندگان به شماره ابیات ضبط شده در مقابل هر کلمه که از کتاب کان ملاحت و مثنوی سه گفتار، تصحیح استاد محمد جعفر واجد ذکر شده مراجعه نمایند. برای درک هر چه بیشتر و دقیق این ارتباط مراجعه به کتب مذکور الزامی است.

بسیار خوشوقتم که در این مقال ارتباط فرهنگی عمیق دو گویش شیرازی و لاری را مورد بحث قرار می دهم از همه ی شیرازیان و لاری های عزیز صادقانه تمنا دارم که کمبودهای کار را بر من بخشیده، از راهنمایی و ارشاد دریغ نفرمایند.

چه داند اُی کِش سه پخ خوردست و تفت ست
که مسکینی و سرما گُسنَه خفت است
(سعدی ص 19)

آن که سه بار خورده و گرم است چه می داند که مسکینی در حال سرما گرسنه خوابیده است.

که مپسندت که مُه خُه از غصه بکشم
که گرد اُمکِرد نخرم یا نبخشم
(سعدی ص 23)


چه کسی می پسندند که من خود را از غصه بکشم، چون گرد کردم، آن را نخورم یا به نیازمندان نبخشم.
غم ای دل بواتت خورد ناچار
وغرنه او بنی اَخت نِشادی
(حافظ ص 65)

ای دل ، بایستی به ناچار غم بخوری وگرنه غم به تو روی می کند و تو را توان دیدن آن را نشاید.

رزُیش بو خضر از چشمه ی دل آوِ حیات
ولی نصیب سکندر نبو جِلَز ظلمات
(شاه داعی، ص 57، کان ملاحت)

خضر را از چشمه دل آب حیات روزی بود، ولی نصیب اسکندر جز ظلمات نبود.

شَز دل خُه را اَعلی فیض نور
سر ولایت بکه شَز اُی ظهور
(شاه دعی، ص 4، مثنوی سه گفتار)

از دل خود به علی(ع) فیض نور داد، سر ولایتش را از علی(ع) ظهور کرد.

روشَه سِرَی خیر و سعادت نَدِست
هر که سر خُش و عبارت ندست
(شاه داعی، ص 9، سه گفتار)

هر که سر خود را به عبادت نهاده است، رو به سرای خیر و سعادت نهاده است.

*منبع: تارنمای دهفیش

هیچ نظری موجود نیست: