پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۱

چله وخشی


تش و تشباد جای خویش را به سایه ی شهری ماه می دهند و پاییز با سوزی از سر نوازش سر می رسد چله ی کی به اچمستان سلام می کند و همه در انتظار لبخند پسینه ی بهار به باد و باران و و پلیسیریهای(1) عاشق سلام میکنند..پیران آگاه برای هر بادی به هر جهت نامی دارند و بر لبشان دعا که خدا کند چار چار از راه برسد که باران زاست .. خود را آماده می‌کنند برای کشت دیم ، همه دست در دست هم به یاد پیشینیان بر سر زمین می‌روند آنگاه که انگار در پهنای خیالشان زمینها مرزی ندارند ، و هر کس چند من بذرش را می‌ریزد ،دانه های روزی اش را در زمین می کارد ، و منتظر رحمت الهی می‌شود .بارانی که دل همه را شاد می‌کند نور امید را به چشمان انتظار می بخشد و بهار و حاصل را با آسودگی خاطر به پیشواز می رود...
باد خِـس پس از باران بی آنکه سینه های در عشق تپنده را در هم شکند با آن سوز استخوانیش کانون شب نشینی و پَی چاله و بخاری نفتی می شود.. ،قوم و خویش را به دور هم جمع می کند و آن پاتیل شلغم روی تَـَش ،با هر غُلی که می خورد با لطافت لبخند بزرگا فامیل و یادها و خاطره هایی که از سینه ها تراوش می کند کانون طایفه را در شبان دراز سرد گرمتر می‌نماید.. گپ شو و تعریف تیتـَ و خاطرات گذشته لحظات خوشی را به ارمغان می آورد.
حال همه منتظر پریشک بعدی باران و چله پیرزن کـُش و شب چله هستند. شب چله اچمی ها رسم کهن و دلنشین خودش را دارد (هر چند متاسفانه رو به کمرنگیست) از صبح چله که زنها آچار سیر درست می‌کنند که تا چله بعدی سالی از آن بگذرد و آماده شود ، نهار که سوبا(2) پلو بار می گذارند و شبی که با گیسوی بلندش همه را به دور هم جمع می کند تا بای(3) شو چله درست کرده ی مادربزرگ که معمولا در ظرف سفالی می‌کشد بخورند و آجیل شب چله که مخلوطی از گندمک و برنجک و نخود و کیون اخر و ..نوش جان کنند و انار و انجیر و گردو ی تن به آتش داده برای صفای سینه ها و رهایی از خس خس بشکنند.
غمگین می شوم وقتی می بینم در کنار بخاری های آلامد یاد خاطره ی پاهای درازمان بر منقل مادربزرگ هر روز کمرنگ تر می شود و شومینه ها گرمای خاطرمان را می گیرد و دلگیر می شوم وقتی می بینم دیگر از دستان صمیمی که دسته برگهای سبزرا به امید سرسبزی بهار پیش رو که بالای سر بچه ها می‌گذاشتند خبری نیست... آه..چند نفر گپ و گفتهایی که گل می انداخت تا پاسی از شب و بوی صفا و مهربانی و تخمه های هندونه و خیار برشته ی مادر می داد در خاطرمان مانده است...

بیاید رسم دیرینمان را در این چله بجا آوریم تا فرزندانمان با لبخند و امید به بهار زمستان سرد و تار را پشت سر نهند...
بیایید شب های چله ی اچم را از مرگ باز داریم تا صفایش روزهای بهاری لبخند را به ارمغان آورد....

(1) پلیسیری - پرستو
(2)سوبا - شنبلیله
(3)با - آش


هیچ نظری موجود نیست: