یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۱

هنر برتر از گوهر آمد پدید....

کهتویه روستایی است در دل کوه.از بلندا که به آن می نگری زیباییش دلنواز تر است..سرازیری ها و سربالایی هایش از دل ده ،تو را به سینه ی فراخ کوهی می رساند که مردی با دستان هنرمندش  در تو شادی و شعف ایجاد می کند..مردی که در کنار مزرعه ی کوچکی که دیواره اش را از دور ریختنی ها ساخته در کارگاهی به اندازه ی گستردگی تمام کوهها با تیشه اش فرهاد وار خلق می کند و شگفت زده ات می نماید..با دیدن اتاق  دخمه وار  دست ساز او در دل کوه خنکای اتاق نیاکان دوره نوسنگیت را به کام جان می کشی..بعد می بینی از بشقاب تا کلمن اب و روشویی و دستشویی همه   جان گرفته ازهنر اویند....با خنده می گوید خیلی چیزها را برده اند..می گویم کجا؟برای فروش؟ می گوید نه..بعضی ها بی آن که بپرسند می آیند و می برند..
دلم میگیرد.درست است که دری برای بسته بودن ندارد ولی.....
اهل حرف زدن نیست..تنها در مقابل این جمله که میگویم هنرمندی در دل کوهید..می گوید دیوانه ها سر به کوه می گذارند دیگر..
هنرآقای احمدی ستودنی است..چون هم در نگه داشت آن چه از پیشینیانش به ارث برده در تلاش است و هم برای چند لحظه ای که شده تو را به طبیعتی وا می گذارد که ساده فراموشش کرده ای...فکر کنم عکسها خود گویای هنر اویند..










هیچ نظری موجود نیست: